All posts by روزبه

یک غول برای بچه‌ها، به همون بزرگی

مطلب‌ای دیدم در دو خط نوشته شده بود نقل به مضمون از «جان بردشا». به دنبال‌اش گشتم و نتونستم اصل‌اش رو پیدا کنم. با برداشت خودم از اون دو خط، خلاصه‌اش از نظر من این می‌شه: وقتی با یک بچه طرف‌این، حساب کنین که جرم، حجم یا قد شما چند برابر بچه است. بعد همون رو ضرب در مشخصات خودتون بکنین. حالا تصور کنین خود شما با چنین موجودی طرف شده‌این.

برای مثال اگر قد شما سه برابر بچه است، تصور کنین خودتون چه طور با یک غول که حدود پنج متر قدشه طرف می‌شین؟ همه چیزش چه قدر بزرگ‌تر به نظرتون می‌رسه؟ از خشم‌اش یا خشونت‌اش چه قدر می‌ترسین؟

شما برای اون بچه، همون غول‌این. فقط خواستم بگم حواس‌تون باشه.

تصمیم جمعی برای ورود به جنگ

اگر دست من بود، یک قانون برای آغاز جنگ‌ها می‌گذاشتم: فرض کنین کنگره یا سنا یا مجلس یا جایی مانند اون در مورد موضوع ورود یک کشور به جنگ، به صورت شورایی تصمیم می‌گیره. در این صورت هر نماینده برای رای مثبت به آغاز جنگ، باید که یک فرزند آماده داشته باشه که جزو اولین رزمنده‌ها وارد همون جنگ بشه. اگر فرزند نداشته باشه، باید برادر یا خواهرش بره و اگر اون رو هم نداشت، برادرزاده یا خواهرزاده و به همین ترتیب. در نهایت هرکس که رای مثبت می‌ده، نزدیک‌ترین شخص ممکن رو آماده‌ی جنگ داره. در غیر این صورت، رای‌اش به آغاز اون جنگ خود به خود منفی تلقی می‌شه.

شاید این جوری تمایل سیاست‌مدارها به شروع جنگ کم بشه. البته شاید هم سیاست‌مدارها کله‌خرتر از این حرف‌ها باشند.

بعد از عشق

چند وقت پیش فیلم «بعد از عشق» L’économie du couple رو دیدم. یکی از تلخ‌ترین و تاثیرگذارترین فیلم‌هایی بود که بعد از مدت‌ها دیدم و هنوز تلخی ملایم‌اش زیر زبون‌ام مونده. یکی از به یاد موندنی‌ترین (و شاید غم‌انگیزترین) صحنه‌های فیلم این بود:

تولد

در تولد یکی از دوستان‌اش، همه‌ی بچه‌ها دور یک میز نشسته بودن. چراغ‌ها رو خاموش کردن و تنها نور اتاق، نور زرد-نارنجی شمع‌ها بود. رو به روی صاحب تولد نشسته بود و تنها بچه‌ای بود که روی صندلی‌اش ننشسته بود. دست‌هاش رو به هم قفل کرده بود و از خوش‌حالی بالا و پایین می‌پرید. دهن‌اش به بزرگ‌ترین اندازه‌ی ممکن باز شده بود؛ هرچی دندون داشت دیده می‌شد. تنها بچه‌ای هم بود که چشم‌هاش برق می‌زد و از صدای ذوق و خنده، وسط تولد خوندن، نفس‌اش در نمی‌اومد.

دل‌ام براش سوخت. تنها چیزی که می‌دیدم، یک صحنه‌ی تلخ و غم‌انگیز بود. نمی‌دونم چرا. دل‌ام به حال‌اش می‌سوخت؟ نگران آینده‌اش شدم؟ از این که روزی تمام خوشی‌هاش رو از دست بده ترسیدم؟ غم دنیا به سرم ریخت. صاحب تولد همون چهار شمع رو هم فوت کرد و اتاق تاریک شد.

فرزندخواندگی: تایید وجود پدر و مادر زیستی

زمان زیادی برده، اما بالاخره می‌تونیم در قلب و در ذهن‌مون جایی برای پدر و مادر زیستی دخترمون باز کنیم. هرچی باشه، این‌ها علت پشت قضیه‌اند که ما دخترمون رو داریم.

پدر/مادر

بامزه است، فکر کنم من بیش‌تر از پسرم می‌خوام که مادر زیستی‌اش رو پیدا کنم. می‌خوام بدونم که کیه و به خاطر پسر قشنگ و فوق‌العاده‌مون ازش تشکر کنم. این پسر یک هدیه است و مطمئن‌ام که مادر زیستی‌اش هم در موردش کنجکاوی داره. خیلی دوست دارم که بتونم از خودش حضوری تشکر کنم.

پدر/مادر

پدران و مادران زیستی بخشی از هر فرزندخواندگی‌ای هستند. انکار پدر و مادر زیستی یک فرزندخوانده، به معنی جدا کردن قسمتی از هویت او است. تایید وجود پدر و مادر زیستی، به معنای احترام گذاشتن به گذشته‌ی فرزندخوانده است، که محصول سهم هم پدر و مادر زیستی و هم پدر و مادر است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: مادران زیستی و پدران زیستی

کاملن باخبر بودم که وقتی دخترم درباره‌ی شروع زندگی‌اش سوال پرسید، شروع کردم به گریه کردن. به نظر می‌اومد خیلی علاقه‌منده که بدونه پدر و مادر زیستی‌اش کیا بودن. مطمئن نبودم چه قدر بهش بگم، چه قدر اطلاعات می‌تونست در اون سن هضم کنه.

پدر/مادر

هرکس یک مادر زیستی و یک پدر زیستی دارد. در فرزندخواندگی، کسانی غیر از پدر و مادر زیستی مراقبت از فرزندخوانده‌ها را به عهده می‌گیرند. مهم است که هنگام گفتگو با بچه‌های فرزندخوانده درباره‌ی ریشه‌های‌شان، بر نقش و ضرورت پدر و مادر زیستی تاکید گردد.

گاهی می‌شه وقتی دخترم درباره‌ی پدر و مادر زیستی‌اش سوال می‌پرسه، نمی‌دونم چی بگم. به خودم هم حس بدی دست می‌ده که می‌خواد درباره‌شون بدونه. یعنی ما کافی نیستیم؟

پدر/مادر

این که کسی بخواهد اطلاعاتی درباره‌ی خودش داشته باشد، کنج‌کاوی‌ای طبیعی است. فرزندخوانده‌ها می‌خواهند درباره‌ی تاریخ‌چه‌شان و این که از کجا می‌آیند، بدانند. این که فرزندخوانده‌ها بخواهند درباره‌ی پدر و مادر زیستی‌شان بدانند، به این معنی نیست که پدر و مادرشان را دست‌کم گرفته‌اند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

سیستم‌های پیچیده: چه طور سه نفر جمع درآمدشان را پیدا کنند، بدون اعلام خود درآمد

فرض کنید سه نفر داریم (تعداد بیش‌تر هم ممکن است و فرقی در مساله ایجاد نمی‌شود) که می‌خواهند جمع درآمدشان را پیدا کنند و در ضمن هیچ‌کدام نمی‌خواهند دیگران به میزان درآمدشان پی ببرند. آیا راهی هست که بتوانند؟

این ایده از «سندی پنتلند» است: نفر اول درآمدش (A) را به همراه یک عدد دل‌خواه (a) به نفر دوم می‌گوید. نفر دوم عددی را که از نفر اول گرفته (A+a)، با درآمدش (B) و یک عدد دل‌خواه خودش (b) جمع می‌کند و به نفر سوم می‌دهد. نفر سوم عددی را که از نفر دوم گرفته (A+a+B+b) با درآمدش (C) و یک عدد دل‌خواه خودش (c) جمع می‌کند و به نفر اول می‌دهد. نفر اول از عددی که از نفر سوم گرفته است (A+a+B+b+C+c)، عدد دل‌خواهی که اضافه کرده بوده (a) را کم می‌کند و نتیجه (A+B+b+C+c) را به نفر دوم می‌دهد. نفر دوم هم کار مشابه می‌کند و نتیجه (A+B+C+c) را به نفر سوم می‌دهد. نفر سوم هم عددی را که اضافه کرده بوده (c) کم می‌کند و نتیجه (A+B+C) را به همه اعلام می‌کند. به این ترتیب همه از جمع درآمد همگی خبر دارند، بدون این که درآمد هیچ‌یک از افراد علنی شده باشد.

یکی از فرض‌های این روش این است که همه‌ی شرکت کنندگان صداقت دارند و بعدتر دقیقن همان عددی زا کم می‌کنند که از اول اضافه کرده‌اند. البته ممکن است اگر صداقت نداشته باشند، در شرایطی، معلوم شود که بعضی صادق نبوده‌اند (برای مثال وقتی که جمع درآمدها منفی شود).

سوال: چه طور می‌شود از این روش برای رای‌گیری مخفیانه بین چند گزینه استفاده کرد؟

کمی فکر کنید…

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

روشی که به ذهن من می‌رسد مشابه همین روش است: به جای این که از یک عدد (اسکالر) برای عدد دست به دست شونده استفاده کنیم، از یک آرایه استفاده کنیم. هر عضو آرایه نشان‌دهنده‌ی تعداد رای‌های هریک از گزینه‌هاست (مثلن عنصر اول برای نامزد اول، عنصر دوم برای نامزد دوم و به همین ترتیب). هرکس رای خود را به گزینه‌ی مورد نظر اضافه می‌کند و به همه‌ی گزینه‌های آرایه عددهای دل‌خواهی اضافه می‌کند (که این عددها لازم نیست مثبت باشند). آرایه را دست به دست می‌کنند تا دوباره به هرکس برسد. در دور دوم هرکس عددهای دل‌خواهی را که اضافه کرده کم می‌کند (و به رای‌اش دست نمی‌زند) تا این که در پایان یک آرایه داشته باشیم که هر عنصرش نشان‌دهنده‌ی تعداد رای‌های هر گزینه باشد.

سوال: آیا در این روش امکان تقلب وجود دارد؟

فرزندخواندگی: گفتن به کودک

در نوزادی به فرزندخواندگی گرفته شده بودم. وقتی چهار سالم بود، پدر و مادرم به من گفتن که به فرزندی گرفته شده‌ام. تا جایی که به یاد می‌آرم، فکر کنم می‌تونستم کلیات موضوع رو درک کنم. برادر بزرگ‌ترم هم به فرزندی گرفته شده. ولی بزرگ‌ترین برادرمون نه.

فرزندخوانده

بعضی پدران و مادران نگران‌اند که چه‌گونه به فرزندان‌شان بگویند که به فرزندی گرفته شده‌اند. مهم است به یاد داشته باشیم که فرزندخوانده تا حدودی درباره‌ی جدایی و فرزندخواندگی می‌داند. معمولن پدران و مادران‌اند که برای صحبت کردن درباره‌ی فرزندخواندگی سختی دارند. بچه‌ها دوست دارند درباره‌ی فرزندخواندگی‌شان بدانند، چرا که موضوع درباره‌ی خود آن‌هاست. همه‌ی بچه‌ها دوست دارند داستان‌هایی بدانند درباره‌ی دوران کودکی‌شان و این که هنگام بزرگ‌شدن چه‌گونه بوده‌اند.

یادم می‌آد وقتی رو که دیوید از مدرسه اومد خونه و پرسید که آیا از شکم من اومده. وحشت کرده بودم و نمی‌دونستم چی بگم. آیا داشت در مورد رابطه‌ی جن.سی می‌پرسید، یا داشت در مورد فرزندخواندگی می‌پرسید؟ وقتی دو سه نفس عمیق کشیدم، تازه تونستم سوال‌هاش رو واضح‌تر بشنوم.

مادر

مهم است که با بچه‌ها صادق باشیم و به آن‌ها اطلاعات کافی بدهیم که سوال‌های‌شان را پاسخ گفته باشیم. گاه پدران و مادران خیلی نگران‌اند که با گفتن این که بچه‌ها به فرزندی گرفته شده‌اند، بچه‌های‌شان را ناراحت می‌کنند. گاهی این نگرانی چنان است که پدران و مادران سوال‌های واقعی که پرسیده می‌شوند را متوجه نمی‌شوند.

به مدت نه ماه در خانواده‌ها به شکل امین موقت زندگی می‌کردم تا این که برای فرزندخواندگی آزاد شدم. خانواده‌ام رو برای اولین بار در هتل هوارد جانسون، جایی بین خونه‌ی امین موقت‌ام و خونه‌ی پدر و مادرم ملاقات کردم. وقتی بزرگ‌تر شدم و از پدر و مادرم پرسیدم که بچه‌ها از کجا می‌آن، پدرم گفت «هتل هوارد جانسون»!

فرزندخوانده

هر دو بچه‌مون رو از کره به فرزندی گرفتیم. هیچ وقت یادم نمی‌ره اولین باری رو که پسرم پرسید بچه‌ها از کجا می‌آن. نگران بودم که چه طور در مورد فرزندخواندگی‌اش بهش بگم. همه چی رو بهش گفتم که چه طور سوار هواپیما شدیم و رفتیم کره که خودش و خواهرش رو بیاریم. بعدتر سر میز شام به همه گفت که در یک هواپیما به دنیا اومده. اون موقع همه خندیدیم، اما الان که فکر می‌کنم، می‌بینم که در مورد این که پدر و مادر دیگه‌ای داره صحبت نکردم، چرا که برام خیلی مشکل بود که اون‌ها رو هم وارد قصه کنم.

پدر/مادر

فرزندخوانده‌ها نیاز دارند بدانند که آن‌ها هم مثل دیگر بچه‌ها به دنیا آمده‌اند. بچه‌ها از هتل هوارد جانسون، هواپیما و یا بیمارستان نمی‌آیند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.