این رو بخونین و بعد هم این رو تماشا کنین و ببینین که چه طور هنوز هم زندگی جریان داره. تا وقتی هم که زندگی جریان داشته باشه، انتظار هر چیزی رو میشه داشت. موجود زنده یا جامعهی زنده است که هر کاری میکنه و هر تغییری ایجاد میکنه.
All posts by روزبه
سیستمهای پیچیده – پنج – وضعیت امروز ایران
«جنا بدنار» از رابطهای گفت شبیه به رابطهی بین حکومت و مردم*. در نمودار پایین محور افقی نشوندهندهی این هست که یک شهروند تا چه اندازه با حکومت همکاری میکنه. سمتچپترین نقطه نشوندهندهی همکاری کامل (Full Compliance) و سمتراستترین نقطه نشوندهندهی عدم همکاری کامل (Non Compliance) هستن. منحنی سیاهرنگ نشون دهندهی سودیه که شهروند انتظار داره از رفتارش ببره (Expected Utility) و نمودار قرمز رنگ هم نشوندهندهی احتمال تنبیه شدن شهرونده.
همونطور که میبینین، هرچهقدر که شهروند همکاریاش رو با حکومت کمتر کنه، احتمال تنبیه شدناش بیشتر میشه تا جایی که تنبیه قطعی میشه (از جایی که منحنی قرمز رنگ افقی میشه). در عین حال در عدم همکاری هم برای شهروند سودی وجود داره (مثلا کسی که مالیات کمتر پرداخت میکنه، به صورت فردی داره منفعت کسب میکنه). پس یک شهروند در این نمودار تمایل داره که همکاریاش رو با حکومت کم کنه که سودش رو زیاد کنه. اما از جایی به بعد که احتمال تنبیه شدن جدی میشه، برای شهروند مشکل درست میشه و به اون اندازهی قبلی منفعت نمیبره (برای مثال کسی که با سرعت زیاد رانندگی میکنه، تا حدی از این کارش بیشتر میشه، اما اگر سرعتاش از حدی بیشتر شد و در نتیجه احتمال جریمه شدناش بالا رفت، لذتاش از سرعت بالا هم کم میشه، یا به عبارتی کوفتاش میشه!). این نقطه همون نقطهی تعادلیه که در عکس میبینین (اولین ماکزیمم منحنی سیاه رنگ).
خیلی وقتها سیستمهای اجتماعی در چنین جایی به تعادل میرسن، به این معنا که شهروندها تا حدودی تخلف میکنن و مجریان قانون هم تا حدودی چشمپوشی میکنن و همه در کنار هم خوب و خوش زندگی میکنن. اگر هم از اون مقدار تحمل تجاوز کنین، با برخورد قانون مواجه میشین. یک مثال دم دستی که به نظرم میرسه اینه که در تگزاس یک قانون نانوشته دهن به دهن میگرده که تا «نه مایل در ساعت» بیشتر از سرعت مجاز هم اگر رانندگی بکنین جریمه نمیشین و خیلیها از این نه مایل اضافه استفاده میکنن!
اما از وقتی که اعمال قانون قطعی شد، دیگه شما هزینه رو پرداخت کردین و شاید به صرفه باشه که به بیقانونی ادامه بدین که منفعتتون رو بیشتر کنین. چیزی مثل این که میگن آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب. در این حالت سیستم از تعادلاش خارج شده و در جای دیگهای به تعادل میرسه (در منحنی بالا یعنی از جایی که احتمال برخورد قانونی قطعی میشه به سمت راست نمودار).
و اما ایران: بعد از سخنرانی با خود سخنران صحبت کردم. تازه نتایج انتخابات ایران روشن شده بود و هنوز خیلی از درگیریها اتفاق نیفتاده بودن. جنا بدنار قبل از هرچیز خوشحال بود که در این شرایط یک ایرانی رو از نزدیک میبینه (زنده باد جنبش سبز!) و از این میگفت که عکسالعمل مردم شوک کننده بوده. تحلیلاش این بود که شاید مردم ایران اون نقطهی تعادل نمودار بالا رو گذروندهاند و خیلی به سمت راست نمودار رفتهان. تنبیه از جانب حکومت قطعی شده (و اتفاقا بعدتر اخبار بیشتری از خشونتها شنیدیم) و مردم هم حالا که هزینهی بیشتری رو پرداخت کردهاند، ترجیح میدن که بیشتر به سمت راست نمودار حرکت کنن که میزان سودشون رو بیشتر کنن (یا میزان ضررشون رو کمتر کنن). گفت که شاید شما ملت ایران اون نقطهی تعادل رو رد کردین و وارد یک مسیر (Trajectory) جدید شدین!
این تحلیل از یک جهت امیدوارکننده بود که شاید روزگار جدیدی پیش رو داشته باشیم. از جهت دیگه هم ترسناک بود چرا که نشون میداد که حکومت جریمهها و تنبیههایی در نظر گرفته. در مورد جریمهها و تنبیهها، متاسفانه قسمتیاش رو دیدیم. و اما در مورد یک زندگی بهتر که به ملت میرسه، آیا چیزهایی جدیدی در راه هستن؟
* الزاما این رابطه محدود به رابطهی بین حکومت و مردم نیست از جمله این که در سخنرانی اصلی در مورد دولت فدرال و دولتهای ایالتی بود. میتونین در مورد خیلی رابطههای دیگه هم این مدل رو شبیهسازی کنین مثل رابطهی پدر و مادر با فرزند یا رابطهی معلم و شاگرد.
سیستمهای پیچیده – چهار
پیش توضیح: شما و دوستانتون همه با هم یک شبکه تشکیل میدین. هر کدوم از شما یک نقطه (یا به عبارت دقیقتر node) در شبکه هستین و وجود یک یال (یا edge) بین هر دو نفر میتونه نشون دهندهی این باشه که بین دو نفر ارتباط هست. در این حالت وقتی که تعداد یالها زیاد باشه، به این معناست که با تعداد بیشتری از آدمها در ارتباط هستین. در یک شبکه که تعداد ارتباطها به نسبت زیاده، تعداد متوسط یالها به ازای هر نفر هم زیاد میشه. وقتی که ساختار چنین شبکهای رو نگاه میکنین، مثل کلاف میمونه (که گروهی hairball میگن).
خود مطلب: تصور کنین که افراد یک اجتماع یک شایعه رو قبول نمیکنن مگر این که حداقل نصف دوستان هر فرد اون شایعه رو قبول کرده باشن*. در این حالت هر موقع مطلب جدیدی میشنوین، به دوستانتون نگاه میکنین و نسبت تعداد قبولکردهها رو به کل دوستان حساب میکنین و بعد تصمیم میگیرین که آیا مساله رو قبول بکنین یا نه.
حالا اگر ارتباطات شبکه خیلی زیاد نباشن (به این معنا که افراد به طور متوسط دوستهای زیادی نداشته باشن)، احتمال پخش شایعه کم میشه. برای مثال اگر شما فقط با یک نفر دوست هستین، تنها در صورتی شایعه رو قبول میکنین که اون یک نفر دوست قبول کرده باشه و اگر اون دوست قبول نکرده باشه، شما هم قبول نمیکنین. نتیجه این که باید تعداد ارتباطات بین افراد شبکه (به نسبت) از حد مشخصی بیشتر باشه تا شایعه بتونه پخش بشه.
از طرف دیگه اگر تعداد نسبی ارتباطات بین آدمها بیشتر بشه به این معنا نیست که شایعه بهتر پخش میشه. اگر این تعداد نسبی از حد مشخصی بیشتر هم بشه، باز هم شایعه پخش نمیشه! علتاش هم این هست که مثلا تعداد دوستهای شما زیاده و تعداد بیشتری باید شایعه رو قبول کرده باشن تا شما هم قبول کنین و این موضوع احتمال این که شما شایعه رو قبول بکنین کاهش میده.
مثال: در یک مملکت گروهی تصمیم میگیرن به نمازجمعه برن. برای این که این تصمیم همهگیر بشه (با مدل پذیرفتن شایعه که در نظر گرفتیم)، یا این که باید به اندازهی کافی افراد اولیه وجود داشته بوده باشن که تصمیم به رفتن گرفته باشن (و این افراد هم به طور مناسبی در شبکه قرار گرفته باشن) یا این که باید میزان نسبی ارتباطات آدمها با هم به اندازهی کافی زیاد و در عین حال به اندازهی کافی کم باشه که تصمیم همگانی برای رفتن به نماز جمعه عملی بشه! (لطفا تصحیح کنین اگر اشتباه میکنم)
* سیستمهای اجتماعی واقعی پیچیدهتر از اینها هستن. اما به هر حال این مدل میتونه نمایندهی خوبی برای پخش شایعه باشه.
سیستمهای پیچیده – سه
«پیتر دادز» معتقده که تابلوی مونالیزا شاید اون قدری هم جذاب و جالب و خارقالعاده نباشه. شاید علت محبوبیتاش این بوده که یک کسانی علاقه داشتهان، اطرافیان اونها هم علاقهمند شدن. به همین ترتیب، آشناهای اونها (یا همسایههای اونها در گراف نشون دهندهی شبکهی دوستانشون) هم دیدن که تعدادی از دوستانشون معتقد هستن که این تابلو تابلوی خوبیه و اونها هم همین اعتقاد رو پیدا کردن و به همین ترتیب یک عقیده در این شبکه منتشر شده و همه به اون عقیده مبتلا شدن.
پس نوشت: سرایت تنها محدود به بیماری نیست؛ مثلا شایعه یا ترس یا اعتقاد هم تا حدودی حالت مسری دارن (مکانیزم سرایتشون الزاما با مکانیزم سرایت بیماری یکی نیست). در این مورد بیشتر خواهم نوشت.
جواب شرکت نوکیا-زیمنس به سوال من در مورد این که چه تجهیزاتی به ایران فروختهاند
There has been some discussion and even false claims in the media and
on-line channels about our provision of network monitoring services to
the government of Iran. The facts are that we have provided a mobile
communications network not to the government, but to MCCI, the mobile
arm of the Iranian national operator that, as in every other country
too, has the capability for monitoring of domestic voice calls. This
capability is a built-in feature of all GSM switches sold by every
vendor, everywhere in the world. However, contrary to media reports,
data and internet monitoring is not provided at all.
Almost every telecoms network in the world is required by law to have
the capability to monitor domestic voice calls. However, the use of
voice call monitoring is mostly used only in exceptional cases,
typically in fighting crime, and is always subject to specific
permission granted by the national authorities. The fact is that under
the telecoms regulations of most countries, without this network
monitoring feature, there can be no network and as a result no mobile
communication between people in that country or with others outside its
borders.
It is important to look at what being able to communicate has meant to
the people of Iran, where already over two-thirds of the people have
mobile phones. Thanks to the internet and mobile phone technology, the
outside world is able to follow events in Iran in real time. Iranians,
regardless of political leaning, can communicate with friends and
relatives outside of the country.
There is also a great deal of evidence that points to mobile telephony
being a crucial factor in economic development, social welfare and
democracy. Providing people with the means to communicate is of great
benefit, for mature and developing economies alike. Regarding the
question of which countries we do business in, we strictly follow the
guidelines of the United Nations and international laws on trade
restrictions.
You can find more information about the mobile network in Iran in the
statement we published last Monday, 22 June, 2009.
http://www.nokiasiemensnetworks.com/global/Press/Press+releases/news-arc
hive/Provision+of+Lawful+Intercept+capability+in+Iran.htm
Kind regards,
Tuula Putkinen
Communications
Nokia Siemens Networks
خون
وقتی پای خون به وسط مییاد، همه چیز عوض میشه. وقتی خونی ریخت و شاهد ریختناش بودی، دیگه اون آدم قبلی نیستی.
هیچ وقت فکر نمیکردم که شرایطی پیش بیاد که آدمهای با دیدگاههای مختلف تا این اندازه در برابر کشتهشدهها (یا شهیدان، یا هر اسم دیگهای که داشته باشن) احترام قائل باشن. احساس میکنم الان حرمتی که کشتهشدههای ایران دارن، برای اکثر اطرافیانم جدای از مذهب و سیاست و عقیده است (کسی که عمری رو در ایران زندگی کرده میدونه که چنین شرایطی کم پیش مییاد که آدمهای با دیدگاههای مختلف مذهبی و سیاسی بر سر یک موضوع توافق نظر و احساسات مشترک داشته باشن). شاید من و خیلی از اطرافیانم در مورد کشتهشدههای جنگ یا انقلاب پنجاه و هفت تا این اندازه حساس نبودیم (شاید قبلا مفهوم مرگ رو خیلی سطحیتر از این درک کرده بودم). اما الان دیگه اوضاع فرق کرده. پای خون وسطه و من هم وقتی ریخت زنده بودم و در اون زمان میدونستم که حیات از چه ارزشی برخورداره.
به خاطر ریختن خون هم هست که برام سخته در مورد اتفاقات ایران نظری بدم. هرچیزی هم که بخوام بگم، در گوشهی ذهنم شرمی دارم از کسانی که خونشون ریخته شد و حیاتشون گرفته. برای همین هم هست که در مورد موضوع خیلی حساس شدهام. یک سری از کارهای عادی دیگران به چشمام دهنکجی مییان و نمیتونم نادیده بگیرم. حقارتها به چشمام حقیرتر مییان و بزرگیها هم بزرگتر. به هر حال، این رو میدونم که خون (و یا به تعبیر عمومیتر زندگی) حرمت داره. باور کنین حرمت داره….
انتخاب مبصر
کلاس اول راهنمایی که بودیم، یک روز مدیرمون اومد سر کلاس و گفت که این بار تصمیم داریم مبصر رو با انتخابات انتخاب کنیم. ما همه هورا کشیدیم. مدیر به مدت چند ثانیه بچهها رو از نظر گذروند و بعد گفت: «کیا با بهرامی موافق هستن؟» یک تعداد دستشون رو بالا بردن. مدیر گفت: «خیله خب. بهرامی مبصره». و به این ترتیب بود که برای اولین بار حلاوت دمکراسی رو در کاممون چشیدیم.
ملت ایران
و در پایان، جایزهی عجیبترین و غیرقابل پیشبینیترین ملت دنیا تعلق میگیرد به… ملت ایران!
پس نوشت: بس که ملت ایران غیر قابل پیشبینی و غیرخطی هستن. درست اون زمان که انتظار داری جلو برن، به عقب میرن. اون زمانی هم که مطمئن هستی عقبنشینی میکنن، به جلو میرن. وقتی که انتظار پایداری نداری، چنان استقامتی میکنن که دهن دنیا باز بمونه. شاهکاریم به خدا!
پس پس نوشت: ملیت رو مایهی افتخار نمیدونستم چون اعتقاد داشتم (و دارم) که نقشی و انتخابی در تعییناش نداشتهایم. اما نیاز به گفتن نیست که بعد از اتفاقات اخیر از ایرانی بودن خودم احساس غرور میکنم. احساس افتخار میکنم که من هم متعلق به این کشور و این ملت هستم. به جان خودم خیلی مهمه!
درد
یک وقتهایی هم هست که دیگه هیچ چیزی برای گفتن نداری. حتا از گفتن همون حرفهای خنثای همیشگی هم خجالت میکشی. دستت به هیچ جا نمیرسه و بغض داره خفهات میکنه، اما هیچ چیزی برای گفتن نداری. سخته….
ایران و سیستمهای پیچیده
سخته که وقتی فکرت ایرانه، بخوای یاد بگیری که چهار عنصر اصلی تکامل تدریجی چه چیزهایی هستند.