کلاس اول راهنمایی که بودیم، یک روز مدیرمون اومد سر کلاس و گفت که این بار تصمیم داریم مبصر رو با انتخابات انتخاب کنیم. ما همه هورا کشیدیم. مدیر به مدت چند ثانیه بچهها رو از نظر گذروند و بعد گفت: «کیا با بهرامی موافق هستن؟» یک تعداد دستشون رو بالا بردن. مدیر گفت: «خیله خب. بهرامی مبصره». و به این ترتیب بود که برای اولین بار حلاوت دمکراسی رو در کاممون چشیدیم.
All posts by روزبه
ملت ایران
و در پایان، جایزهی عجیبترین و غیرقابل پیشبینیترین ملت دنیا تعلق میگیرد به… ملت ایران!
پس نوشت: بس که ملت ایران غیر قابل پیشبینی و غیرخطی هستن. درست اون زمان که انتظار داری جلو برن، به عقب میرن. اون زمانی هم که مطمئن هستی عقبنشینی میکنن، به جلو میرن. وقتی که انتظار پایداری نداری، چنان استقامتی میکنن که دهن دنیا باز بمونه. شاهکاریم به خدا!
پس پس نوشت: ملیت رو مایهی افتخار نمیدونستم چون اعتقاد داشتم (و دارم) که نقشی و انتخابی در تعییناش نداشتهایم. اما نیاز به گفتن نیست که بعد از اتفاقات اخیر از ایرانی بودن خودم احساس غرور میکنم. احساس افتخار میکنم که من هم متعلق به این کشور و این ملت هستم. به جان خودم خیلی مهمه!
درد
یک وقتهایی هم هست که دیگه هیچ چیزی برای گفتن نداری. حتا از گفتن همون حرفهای خنثای همیشگی هم خجالت میکشی. دستت به هیچ جا نمیرسه و بغض داره خفهات میکنه، اما هیچ چیزی برای گفتن نداری. سخته….
ایران و سیستمهای پیچیده
سخته که وقتی فکرت ایرانه، بخوای یاد بگیری که چهار عنصر اصلی تکامل تدریجی چه چیزهایی هستند.
دست کم برای فردای ایران
برای ایران که در این لحظه کاری از دستمون بر نمییاد. فعلا که جاش درد میکنه و یک مقدار وقت لازمه تا خودمون رو پیدا کنیم. فعلا کمی موسیقی گوش کنین تا ببینیم چی میشه.
میتونین بازیگوش باشین و تحقیق انجام بدین
لیز بردلی در پایان تصویرهایی از یک مدل انیمیشن بازسازی شده نشون داد که با استفاده از یک سیستم آشوبی سعی میکرد که بدون این که یاد گرفته باشه، برقصه. تصویرهای رقص اون مدل همه رو برای مدتی به خنده انداخته بود. بعدش گفت که «من عمدا این قسمت رو آخر ارایهام آوردم که بهتون نشون بدم که میتونین بازیگوش باشین و تحقیق انجام بدین. سعی کنین همیشه بازیگوشی رو در تحقیقتون داشته باشین. اگر استاد راهنماتون بهتون میگه که زیاد بشین توی اتاقت و کار زیاد بکن، همیشه گوش نکنین (البته راندا که دانشجوی منه و الان اون جا نشستی، با تو نیستم، با بقیه دارم صحبت میکنم!). گاهی برین کافیشاپ و لپتاپ نبرین. تنها یک دفترچه ببرین و با آرامش فکر کنین و گاهی که چیزی به نظرتون رسید، بنویسین. شما به آرامش هم نیاز دارین. فکر کردین چرا خیلی دانشمندها فکرهای بزرگ زیر دوش به ذهنشون میرسه؟ شما هم به خودتون وقت بدین. من مطمئن هستم که این رقاص من که انیمیشناش رو بهتون نشون دادم، به هیچ درد مشکلات دنیا نمیخوره. اما من با همین رقاص هم روشهای عددی درس دادهام، هم منحنیهای اسپیلاین و هم سیستمهای دینامیکی».
سیستمهای پیچیده – دو
لیز بردلی میگفت که برقی که توی این پریز هست، یک سیستم دینامیکیه. یعنی این که ولتاژش میره بالا تا به یک نقطه برسه و بعد مییاد پایین تا به یک نقطهی دیگه برسه و دوباره میره بالا و دوباره میره پایین و به همین ترتیب. در یک حلقه یا سیکل قرار گرفته. گفت که این دفعه اگه برق رفت، دقت کنین که وقتی دوباره برق مییاد چه اتفاقی میافته: یک دفعه به شکل برق عادی ظاهر نمیشه؛ بلکه یک مقدار بالا پایین میره و کم و زیاد میشه تا این که به حالت تعادلش میرسه. در اون مدت هم داشته یک مسیر رو (در فضای حالت) طی میکرده تا این که وارد اون سیکل بشه.
صدای ترق توروق آدامس شما تحملپذیر نیست
احتمالا در اون دنیا به کیفر گناههایی که در این دنیا مرتکب شدم، در سلول انفرادیام یک تحریمی انتخابات میذارن که هم برام استدلال کنه و هم آدامس بادکنکی بترکونه. بس که این دو چیز روی اعصابم هستن.
سیستمهای پیچیده – یک
«من از کلرادو تا اینجا رانندگی کردم. وقتی حرکت کردم، باک ماشین پر بود. صد مایل هم حرکت کردم، اما در این مدت عقربهی بنزین تغییر نکرد. یک دفعه در پایان صد مایل، یک دفعه عوض شد و مقدار بنزین رو نصف نشون داد. بنزین باک ماشین من کم شده بود، اما عقربه متناسب با این کم شدن چیزی نشون نمیداد. این یعنی یک رفتار غیرخطی. اگر نشوندهندهی بنزین ماشین من خطی بود، به همون اندازه که بنزین کم میشد، باید نشون میداد».
این جمله از لیز بردلی بود. در یک مدرسهی تابستونی سیستمهای پیچیده در انستیتو سانتافه شرکت کردهام و امروز اولین روز کلاسها بود. در روزهای آینده مطلبهای بیشتری مینویسم.