All posts by روزبه

جمع محاسن

هم‌اتاقی‌ام روزی یک بار می‌شینه یک چیزی مثل چیپس می‌خوره و به ازای هر بار جویدن‌اش یک بار دهن‌اش رو کامل باز می‌کنه و می‌بنده. ترکیب ملچ و مولوچ و خرخری راه می‌اندازه که بیا و ببین. در عین حال هر قلپ نوشابه‌اش رو مثل جاروبرقی هورت می‌کشه. هر یک ربع یک بار هم یک خمیازه می‌کشه با صدای بلند «خخخخخ».

خلاصه‌اش کنم؛ اگر در اخبار چیزی شنیدین مثل این که «یک دانشجوی ایرانی در تگزاس هم‌اتاقی دانشگاه‌اش را با دست خفه کرد»، بدونین مقتول حق‌اش بوده.

امیدمون به جوایز امساله

به جان خودم این که هفته‌ی دیگه قراره جوایز نوبل رو تقسیم کنن، برام خواب نذاشته. بزنه و من هم برنده بشم… حالا پرستیژش به کنار، اون یک میلیون و دویست و پنجاه هزار دلار رو می‌زنم مرحم زخم‌های اقتصادی‌ام باشه. دست کم تا مدتی مشکل فاندینگ نخواهم داشت.

توضیح: استاد راهنما دو تا پاشو کرده تو یک کفش که فاندینگ نداره و اخلاقی و مسوولانه نیست که یک دانشجو داشته باشه و نتونه ازش پشتیبانی مالی بکنه (من با این وضعیت فعلی مشکلی ندارم، اون مشکل داره. یه چیزی تو مایه‌های شاه می‌بخشه شیخ علی خان نمی‌بخشه). اصرار هم داره که من برم با یک استاد هوافضا کار بکنم که پول داره. اون هم می‌گه که لازمه که اول دانشجوی هوافضا بشم. دوم تبدیل بشم به دانشجوی فوق لیسانس. سوم فوق لیسانس‌ام رو بگیرم. چهارم اگر عمری بود، بعد از پایان فوق، دکترا رو شروع کنم. من هم قصد دارم که با استاد راهنمای فعلی‌ام صحبت بکنم که ببینم مشکل‌اش چیه که یک دفعه تا این اندازه دل‌سوز من شده، اما متاسفانه تا مدتی وقت حرف زدن نداره. ما هم که این وسط پا در هوا موندیم. اگر یک جایزه‌ی نوبل ببرم، دست کم مشکلات فاندینگ حل می‌شن. بقیه‌اش هم خدا بزرگه.

دانشجوی تحصیلات تکمیلی گلی است از گل‌های بهشت

در منشور حقوق دانشجویان این رو هم ذکر کنن که «دانشجوی تحصیلات تکمیلی هم یک گونه از انسان‌هاست. هیچ استادی در هیچ شرایطی حق درشتی با دانشجو ندارد.»

توضیح: استاد من با من درشتی نکرده و روابط همچنان حسنه است. اما به هر حال دلیل نمی‌شه که این بند در منشور نباشه.

Chungking Express

فیلم Chungking Express یکی از اون فیلم‌هایی بود که تا آخرین لحظه هم مطمئن نبودم که آیا این فیلم رو دوست داشته‌ام یا نه.  اما از هفته‌ی پیش تا الان همچنان ذهن‌ام رو مشغول نگه داشته. اگر رویاپرداز هستین یا به رویاپردازها علاقه دارین، بد نیست که این فیلم رو ببینین. ویدیوی پست قبلی موسیقی‌ای بود که در این فیلم زیاد پخش می‌شد. در پایین هم ترجیح دادم به جای تیزر فیلم، قسمتی از خود فیلم رو نشون بدم. در ضمن بازیگر مرد فیلم «تونی لیونگ» یکی از بازیگران معروف چینیه و بازیگر خانم فیلم «فی وونگ» یکی از معروف‌ترین خوانندگان چینی (به قول دوستی معروف‌ترین خواننده‌ی چینی). کارگردان فیلم «وونگ کار وای»‌ هم یکی از معروف‌ترین کارگردان‌ها و نویسنده‌های هنگ‌کنگیه که در موردش بعدتر بیش‌تر خواهم نوشت.

آنفلوانزا گرفتم، خوکی یا ناخوکی

بالاخره ما هم آنفلوانزا گرفتیم. نوعش (اگه درست متوجه شده باشم) یکی از سه نوع A و یا B و یا Swine هست که برای مشخص شدن دقیق‌اش تست‌های بیش‌تری لازمه. به هر صورت، بنا به گفته‌ی دکتر اهمیتی نداره که کدوم‌اش باشه چون که درمان همگی‌شون یکیه. دکتر گفت که می‌تونم از دارو استفاده کنم اما هزینه‌ی بالایی داره و به جوون‌ترها هم توصیه نمی‌کنن چون که منابع‌شون خیلی محدوده و ترجیح می‌دن که دارو رو برای موردهای حساس استفاده کنن. بهترین کار استراحت و خوردن مایعاته.

دکتر می‌گفت که در سال گذشته در آمریکا هزار نفر به خاطر آنفلوانزا مرده‌اند (شماها هم بیماری من رو کمی جدی‌تر بگیرین!). از این می‌گفت که از طریق تنفس منتشر نمی‌شه و از راه تماس دست بیش‌ترین انتقال رو داره. می‌گفت که حدود بیست سال پیش در دانشگاه برکلی یک تست انجام دادن: یک دست یک نفر رو به یک باکتری آلوده کردن و یک روز بعد بررسی کردن و متوجه شدن که هشتاد درصد آدم‌های دانشگاه به اون باکتری آلوده شده بودن. نتیجه‌اش این که دست‌هاتون رو زیاد بشورین.

نتیجه‌گیری شخصی: انسانی که بعد از این همه سال هنوز تا این اندازه به انتقال بیماری از طریق دست حساسه، انسان تکامل‌یافته‌ای نیست. از ما گفتن.

عینک

از شیش نفر آدم که نشستیم، پنج تامون عینک داریم. حالا این وسط تکامل کارش رو درست انجام نداده؟ اختراع عینک فیتنس‌ها رو بالا برده و کار رو خراب کرده؟ دنیای دانشگاه به این آدم‌های نافیت (یعنی غیر «فیت») عینکی احتیاج داشته؟ اصلا دید ضعیف باعث افزایش فیتنس می‌شه و ما خبر نداشتیم؟… خدای داروین می‌دونه.