All posts by روزبه

نوبل صلح اوباما

در تگزاس، آقا به ملت کارد می‌زنی، خون‌شون در نمی‌یاد. از ما گفتن.

پس نوشت: از قضا امروز اوباما دانشگاه ما سخنرانی داره.

توضیح: اشتباه کردم. سخنرانی‌اش هفته‌ی دیگه است.

به اجرای پیانو هم توجه کنید، لطفا

اعتقاد دارم که یکی از راه‌های بهتر درک کردن موسیقی، تلاش برای نواختن هست، حتا اگر این تلاش مذبوحانه باشه. کسی که تلاش می‌کنه قطعه‌ای رو اجرا کنه، بعد از اون تلاش، درک خیلی بهتری داره از این که یک اجرا تا چه اندازه می‌تونه سخت باشه و در نتیجه اون چیزی که می‌شنوه چه قدر ارزش‌منده. در مورد موضوعات هنری دیگه هم به نظرم همین طوره. سعی کنین یک فیلم‌نامه بنویسین. بعد از اون خیلی بیش‌تر به فیلم‌ها دقت می‌کنین. سعی کنین نقاشی بکشین و ببینین که بعدش چه قدر برای نقاشی‌های دیگه ارزش قایل هستین. سعی کنین یک داستان بنویسین، حتا کوتاه. بعدش می‌بینین که داستان نوشتن به اون سادگی‌ها هم نیست و چه قدر زحمت‌های یک داستان‌نویس ارزش داره.

مدتی هست به «فی وونگ» گیر دادیم. برای لذت بردن بیش‌تر، در قطعه‌ی زیر به نواختن پیانو توجه کنین و تصور کنین که خود شما می‌خواین این بخش رو اجرا کنین.

سیستم‌های پیچیده – هفت – اپیدمی شدن بیماری

«لورن مایرز» فرمول زیر رو نشون داد و گفت که با این فرمول می‌شه فهمید که آیا یک بیماری مسری می‌شه یا نه (البته احساس می‌کنم که کمی ساده شده باشه). در این فرمول Infection Rate نشون می‌ده که افراد با چه سرعتی یک بیماری رو می‌گیرن. Mortality مرگ و میر به خاطر بیماری رو نشون می‌ده و Recovery سرعت بهبود افراد بعد از بیماری.

From Misc

اگر این نسبت از عدد یک کوچیک‌تر باشه، بیماری از بین می‌ره. اما اگر این نسبت از یک بزرگ‌تر باشه، بیماری به صورت اپیدمی در می‌یاد و همه‌گیر می‌شه.

چه‌طور از اپیدمی شدن بیماری جلوگیری کنیم؟
باید این نسبت تا حد ممکن کم‌تر بشه. یکی از راه‌ها اینه که نرخ انتقال رو کاهش بدیم. برای همین منظوره که پیشنهاد می‌کنن دست‌هاتون رو زیاد بشورین که بیماری کم‌تر از طریق دست و ابزارهای مشترک (مثل دستگیره‌ی در) منتقل بشه. در عین حال بهتره که کسانی که بیمار می‌شن، استراحت کنن و در محل‌های عمومی ظاهر نشن که بیماری به دیگران منتقل نشه. اگر هم تعداد بهبودیافته‌ها رو افزایش بدیم، باعث می‌شه افراد مصون زیاد بشن و این هم به نوبه‌ی خودش شانس اپیدمی رو کاهش می‌ده. در پایان هم من پیشنهاد دادم که نرخ مرگ و میر رو افزایش بدیم. پیشنهاد با خنده‌ی حضار مواجه شد. سخنران گفت درسته که عاقلانه نیست، اما در اپیدمی نشدن اثر مثبت داره (کسانی که به خاطر بیماری کشته می‌شن، امکان انتقال رو حذف می‌کنن).

جمع محاسن

هم‌اتاقی‌ام روزی یک بار می‌شینه یک چیزی مثل چیپس می‌خوره و به ازای هر بار جویدن‌اش یک بار دهن‌اش رو کامل باز می‌کنه و می‌بنده. ترکیب ملچ و مولوچ و خرخری راه می‌اندازه که بیا و ببین. در عین حال هر قلپ نوشابه‌اش رو مثل جاروبرقی هورت می‌کشه. هر یک ربع یک بار هم یک خمیازه می‌کشه با صدای بلند «خخخخخ».

خلاصه‌اش کنم؛ اگر در اخبار چیزی شنیدین مثل این که «یک دانشجوی ایرانی در تگزاس هم‌اتاقی دانشگاه‌اش را با دست خفه کرد»، بدونین مقتول حق‌اش بوده.

امیدمون به جوایز امساله

به جان خودم این که هفته‌ی دیگه قراره جوایز نوبل رو تقسیم کنن، برام خواب نذاشته. بزنه و من هم برنده بشم… حالا پرستیژش به کنار، اون یک میلیون و دویست و پنجاه هزار دلار رو می‌زنم مرحم زخم‌های اقتصادی‌ام باشه. دست کم تا مدتی مشکل فاندینگ نخواهم داشت.

توضیح: استاد راهنما دو تا پاشو کرده تو یک کفش که فاندینگ نداره و اخلاقی و مسوولانه نیست که یک دانشجو داشته باشه و نتونه ازش پشتیبانی مالی بکنه (من با این وضعیت فعلی مشکلی ندارم، اون مشکل داره. یه چیزی تو مایه‌های شاه می‌بخشه شیخ علی خان نمی‌بخشه). اصرار هم داره که من برم با یک استاد هوافضا کار بکنم که پول داره. اون هم می‌گه که لازمه که اول دانشجوی هوافضا بشم. دوم تبدیل بشم به دانشجوی فوق لیسانس. سوم فوق لیسانس‌ام رو بگیرم. چهارم اگر عمری بود، بعد از پایان فوق، دکترا رو شروع کنم. من هم قصد دارم که با استاد راهنمای فعلی‌ام صحبت بکنم که ببینم مشکل‌اش چیه که یک دفعه تا این اندازه دل‌سوز من شده، اما متاسفانه تا مدتی وقت حرف زدن نداره. ما هم که این وسط پا در هوا موندیم. اگر یک جایزه‌ی نوبل ببرم، دست کم مشکلات فاندینگ حل می‌شن. بقیه‌اش هم خدا بزرگه.

دانشجوی تحصیلات تکمیلی گلی است از گل‌های بهشت

در منشور حقوق دانشجویان این رو هم ذکر کنن که «دانشجوی تحصیلات تکمیلی هم یک گونه از انسان‌هاست. هیچ استادی در هیچ شرایطی حق درشتی با دانشجو ندارد.»

توضیح: استاد من با من درشتی نکرده و روابط همچنان حسنه است. اما به هر حال دلیل نمی‌شه که این بند در منشور نباشه.