All posts by روزبه

این متن بیش‌تر برای دوستان ساکن ایران نوشته شده

اگر که من این‌جا هر حرف متفرقه‌ای می‌زنم به جز ایران، از موسیقی و فیلم گرفته تا گرفتاری‌های روزمره تا موضوعات نیمه درسی، راستش نه به معنای بی‌شعوری من هست، نه خودخواهی، نه نفهمی، نه بی‌توجهی و نه خریت. مشکل این‌جاست که دیگه حرفی ندارم از ایران بزنم. هرچی خبر بوده که گفته شده، اون چه تحلیل هم بوده که انجام شده. نه روی اون رو دارم که از عدم خشونت حرفی بزنم و نه توان این که از این جا دستوری صادر کنم. هرچی باشه خودم این‌جا نشستم و انصاف نیست از راه دور برای کسانی که جون‌شون رو اون وسط گذاشته‌اند، چنین کنید و چنان کنید صادر کنم. وقتی خودم ضربه‌ی باتوم نمی‌خورم، درست نیست دیگه پشنهاد بدم که اگر باتوم خوردید، فلان کار را نکنید و در عوض بهمان کار را بکنید.

به هر حال، ما هم فکرمون اون طرف هست و نگران‌ایم.

بیلیارد روی میز الویس پریسلی

Grace Land

در نزدیکی محل زندگی و مقبره‌ی الویس پریسلی (عکس بالا)، یکی از میزهای بیلیارد خود الویس پریسلی هم هست. با پرداخت صد دلار می‌تونین به مدت نیم ساعت روی اون میز بازی کنین و گواهی‌نامه‌ی رسمی دریافت کنین که شما روی میز بیلیارد الویس به مدت نیم ساعت بازی کردین.

این رو نوشتم که یادآوری کنم که چقدر تنوع دردهای انسان‌ها بالاست.

سن زندگی

طبق تئوری‌ها و مشاهدات فعلی، عمر این جهان چیزی حدود چهارده میلیارد ساله و زندگی در کره زمین چیزی حدود چهار میلیارد ساله که به وجود اومده. یعنی حتا ده میلیار سال از عمر دنیا نگذشته بوده که حیات به وجود اومده. آقا یه چیزی تو مایه‌های بچه‌ی ناخواسته!

من هنوز هم تو کف این هستم که چرا اختلاف سن عالم و حیات تا این اندازه کمه. از ما که گذشت، اما مخالفان نظریه‌هایی مثل فرگشت (تکامل) و آغاز حیات جا داره به این مساله بیش‌تر بپردازن که چه طور شد که هنوز هیچی نشده، حیات هم در این دنیا به وجود اومد؟

تنها معیار

اگر بخوام روزی کسی رو به عنوان هم‌کار انتخاب کنم و اجازه‌ی انتخاب تنها یک معیار داشته باشم، به خدای آسمان‌ها و زمین سوگند که اون یک معیار «پختگی» خواهد بود. دهنی از ما سرویس شده در زندگی به خاطر این یک عامل… به جان خودم.

اون روی سگ

از من نصیحت، همه رو همه جا نبینین. بذارین از بعضی اطرافیان بعضی چهره‌ها پنهان بمونن. مردم معمولا اون روی سگ رو در بعضی موقعیت‌های خاص نشون می‌دن که چه بهتر که اون رو رو بالا نیارین.

به معبر نیاز است

دیشب خواب می‌دیدم که داشتیم می‌رفتیم مهمونی و سر راه رفتیم هاشمی رفسنجانی رو هم سوار کردیم که اون هم در مهمونی شرکت کنه (در خواب این‌طوری بود که خونه تنها مونده بود و حوصله‌اش سر رفته بود). من که به خواب اعتقاد ندارم؛ اما دوستانی که اعتقاد دارن، خودشون یه فکری به حال فردای ایران بکنن.

بالن

دیروز یک مسابقه در آمریکا به راه افتاد که در نوع خودش جالب بود (لطفا اصلاح کنین اگر در توصیف موضوع اشتباهی  هست).

قضیه از این قرار بود که بخش تحقیقات وزارت دفاع در سال‌گرد تاسیس اینترنت این مسابقه رو برپا کرده بود. برگزارکنندگان تعداد ده بالن هواشناسی رو در ده جای مختلف (و نامعلوم) در آمریکا قرار دادن و برنده کسی (یا تیمی) بود که بتونه زودتر از بقیه جای هر ده تا بالن رو بگه.

اول این که کسی از جای بالن‌ها خبر نداشت.
دوم این که بالن‌ها از اطراف و جاده‌های نزدیک قابل دیدن بودن، یعنی اگر کسی اون نزدیکی بوده باشه، می‌تونسته به راحتی بالن رو ببینه.
سوم این که برنده کسی بود که جای همه‌ی هر ده تا بالن رو بگه (و نه کم‌تر).

سریع‌ترین روش برای پیدا کردن بالن‌ها این بوده که افراد به همدیگه خبر بدن و همین طور خبر دهن به دهن بچرخه تا این که یک نفر شانس بیاره و بالن رو پیدا کنه. این سایت هم همین کار رو می‌کرد. همه دهن به دهن به همدیگه می‌گفتن تا این که چند نفر که شانس داشته‌ان و پیدا کرده‌ان، خبر داده‌ان. این مسابقه به نوعی نشون می‌داد که شبکه‌های اجتماعی تا چه حد قدرت‌مند هستن و چه طور یک خبر می‌تونه دهن به دهن بچرخه و یک کار با این عظمت (پیدا کردن ده بالن در ده جای نامشخص از این کشور وسیع) به صورت گروهی انجام بشه.

جالب هم این جا بود که بالن‌ها دیروز گذاشته شده‌ان و همون دیشب هر ده تا بالن پیدا شده‌ان! در ضمن پیدا کننده هم همون تیم دانشگاه ام‌آی‌تی بود که از همه کمک گرفته بودن. کاری هم که کرده بودن این بود که یک امکان ساده گذاشته بودن که همه بتونن ثبت نام کنن و دهن به دهن به همدیگه خبر بدن و اگه کسی بالنی رو پیدا کرد، بره و توی سایت اطلاع بده.  البته به کسی که جای بالن رو می‌گفته دو هزار دلار می‌داده‌ان. به کسی هم که یابنده رو معرفی کرده بوده هزار دلار می‌داده‌ان و به کسی که معرف یابنده رو معرفی کرده پونصد دلار و به همین ترتیب. این‌ها هم از این فرصت استفاده کردن و یک منبع اطلاعات خوب برای تحقیق در مورد شبکه‌های اجتماعی به دست آوردن.

شاید اگر این مسابقه پنج سال پیش برگزار می‌شد، بالن‌ها با این سرعت پیدا نمی‌شدن.  به نظرم این مساله خیلی مهمه و به خوبی نشون می‌ده که شبکه‌های اجتماعی در حال حاضر چه قدرتی دارن (دیشب تا صبح به مقدار زیادی خواب همین اتفاق رو می‌دیدم). در ضمن یکی از بالن‌ها در شهری بوده که با ما یک ساعت بیش‌تر فاصله نداشته (سگ توی این شانس که بالن در نزدیکی ما بوده و ما بی‌خبر بودیم. اون از استاد راهنما، این هم از بالن).