All posts by روزبه

سیستم‌های پیچیده – پانزده – چه ماشینی بخریم؟

«جنا بدنار» گفت فرض کنین که در یک شهر ماشین‌ها یا «مینی‌ماینر» هستند یا شاسی‌بلند. با این ترتیب برای دو ماشین که همدیگه رو در خیابون می‌بینن، چهار حالت وجود داره: اولی مینی‌ماینر یا شاسی‌بلند و دومی مینی‌ماینر یا شاسی بلند. اگر هر دو شاسی‌بلند باشن، به هر کدوم یک امتیاز تعلق می‌گیره (مثلا با این عنوان که همدیگه رو دیدن و کیف کردن و خطری هم پیش نیومد). اگر هر دو مینی‌ماینر باشن، به هر کدوم دو امتیاز تعلق می‌گیره (مثلا با این عنوان که هر دو مصرف پایینی دارن و خطری هم تهدیدشون نمی‌کنه). اگر یکی‌شون شاسی‌بلند باشه و اون یکی مینی‌ماینر، به شاسی بلند یک امتیاز تعلق می‌گیره و به مینی‌ماینر یک امتیاز منفی (علت‌اش هم اینه که در صورت تصادف خطر بیش‌تری متوجه مینی‌ماینر می‌شه در حالی که ماشین شاسی‌بلند امنیت بیش‌تری داره). حالا با این ترتیب بگین که اگر یک نفر بخواد ماشین جدید بخره، به‌تره که ماشین شاسی بلند بگیره یا مینی‌ماینر؟

برای روشن‌تر شدن موضوع، مساله رو به شکل یک بازی با ماتریس زیر نشون می‌دیم:

SUV Mini
SUV 1,1 1,-1
Mini -1,1 2,2

در ماتریس بالا در هر خونه عدد سمت چپ نشون دهنده‌ی امتیازیه که به ماشین سمت چپ‌اش تعلق می‌گیره و عدد سمت راست هم امتیازی که به ماشین بالای‌اش تعلق می‌گیره. مثلا در خونه‌ی بالا سمت راست، یک امتیاز به ماشین شاسی‌بلند تعلق می‌گیره و یک امتیاز از مینی‌ماینر کم می‌شه.

و اما این که یک نفر چه تصمیمی بگیره، خیلی بستگی داره به این که دیگران قبلا چه تصمیمی گرفته‌ان. به عبارت دیگه ترکیب ماشین‌های موجود در شهر مشخص می‌کنه که گرفتن چه ماشینی به صرفه‌تره. مثلا در شهری که اکثر ماشین‌ها مینی‌ماینر هستن، گرفتن ماشین شاسی‌بلند کم‌صرفه‌تره (چون اگر مینی‌ماینر داشته باشیم، تعداد مینی‌ماینرهای بیش‌تری ملاقات می‌کنیم و طبق خونه‌ی پایین سمت چپ در جدول بالا، هر بار دو امتیاز می‌گیریم هرچند که شاید هر از گاهی یک ماشین شاسی‌بلند ببینیم و یک امتیاز از دست بدیم). از اون طرف اگر ماشین غالب در یک شهر شاسی‌بلند باشه، داشتن مینی‌ماینر به‌صرفه نیست: شانس دیدن شاسی‌بلند زیاده و هربار یک امتیاز از دست می‌دیم در حالی که شانس کمی برای دیدن مینی‌ماینر و کسب دو امتیاز داریم.

و اما مرز این تصمیم‌گیری کجاست؟ حل مساله به شکل عمومی را به خوانندگان علاقه‌مند و پرشور واگذار می‌کنیم (یا بهم بگین که در مورد روش حل‌اش بیش‌تر توضیح بدم). فقط این رو بگم که به اعداد داخل جدول بالا بستگی داره. برای مثالی که گفته شد، اگر یک سوم ماشین‌ها شاسی‌بلند باشن و دو سوم بقیه مینی‌ماینر، در اون صورت فرقی نمی‌کنه که یک نفر ماشین جدیدش رو چی بگیره (چون در هر دو حالت دقیقا یک مقدار سود به دست می‌یاره). اگر (حتا کمی) بیش از یک سوم ماشین‌ها شاسی‌بلند باشن، به‌تره که یک نفر ماشین جدیدش رو شاسی بلند بخره و به همین ترتیب اگر (حتا کمی) کم‌تر از یک سوم ماشین‌ها شاسی‌بلند باشن، به‌تره که یک نفر ماشین جدیدش رو مینی‌ماینر بخره که سود بیش‌تری به دست بیاره.

نظر شخصی: وضعیت‌ای که در بالا گفتم (مثلا یک سوم و دو سوم) یک نقطه‌ی تعادله. یعنی سود و ضرر برای هر دو انتخاب یک‌سانه. از طرف دیگه این تعادل پایدار نیست. مثلا فرض کنین تعداد ماشین‌ها دقیقا اون چیزیه که گفتم و شما یک ماشین شاسی‌بلند بخرین. در این صورت تعادل رو به هم زدین و از این به بعد افراد بعد از شما همه به سمت خرید ماشین شاسی‌بلند می‌رن (چون دیگه به صرفه‌تره). در عین حال این پروسه روی دیگران هم تاثیر می‌گذاره و به همین ترتیب خرید ماشین شاسی‌بلند بیش‌تر و بیش‌تر می‌شه. این یک نمونه از فیدبک مثبت هست.

مثال عملی: در تگزاس تعداد زیادی از ماشین‌ها بزرگ هستن. یا شاسی‌بلندن یا وانت‌بارهای بزرگ یا ون. با این مدل که در بالا گفتم، قابل درک‌تر می‌شه که داشتن یک ماشین بزرگ مقداری امنیت بیش‌تر برای صاحب ماشین به همراه می‌یاره و مقداری نا امنی برای دیگران. پس دیگران هم مجبور شدن که ماشین‌های بزرگ‌تر بگیرن که با این پدیده مقابله کنن و در نتیجه همه در این دور افتاده‌ان چنان که الان تعداد زیادی از آدم‌ها ماشین بزرگ می‌گیرن که امنیت بیش‌تری برای خودشون فراهم کنن. شاید در خیلی از ایالت‌های دیگه چنین وضعی نباشه و سود داشتن ماشین کوچیک بیش‌تر باشه.

توضیح اضافه: اگر جدول بالا به هر دلیلی تغییر بکنه، شرایط و رفتار مردم هم تغییر می‌کنه. مثلا اگر قیمت بنزین بالا بره، سود داشتن ماشین کوچیک بیش‌تر می‌شه (عدد خونه‌ی پایین سمت راست) و در نتیجه نقطه‌ی تعادل هم جابه‌جا می‌شه.

باز هم واقعی

Where are you from?
Iran. I’m Iranian.
Oh… Allah Akbar

فقط دوست دارم بدونم توی اون مغزش چی می‌گذره که وقتی می‌شنوه که من ایرانی هستم، احساس می‌کنه باید «تکبیر» بگه.

پس نوشت: مثل این می‌مونه که من شنیده باشم که خیلی از آمریکایی‌ها [بیب]. بعد از [بیب] هم که بعضی‌ها [بیب]. از این به بعد اگر کسی رو دیدم که آمریکاییه، من هم [بیب].

ふたりは

در موسیقی زیر به این موضوع هم دقت کنین که تا چه اندازه تنوع و پیچیدگی داره و این که چه قدر تکرارش (مثلا زمزمه‌اش بدون اشتباه خوندن) مشکل خواهد بود. اعتقاد دارم که سخت بودن تکرار یک اثر هنری، به نوعی نشون دهنده‌ی غنی بودن اون اثره.

لایه‌های بی‌قید و بند درون

هیچ وقت اجازه ندین دو استاد، هم‌زمان و در یک جلسه، در مورد تحقیق شما نظر بدن مگر این که موضوع تحقیق‌تون چیزی باشه شبیه به این: «بررسی تجربی اثرات حرف زدن بدون محدودیت در شرایط عدم تفکر کافی».

زندگی معتادانه‌ی سگی

دو روز پیش به‌روزرسانی (update) سیستم‌عامل‌ام (ubuntu) آماده شد و من هم بدون معطلی انجام دادم. معمولا به‌تره که کمی صبر کنیم و بعد به‌روزرسانی رو انجام بدیم که اشکالات‌اش برطرف شده باشن و نسخه‌ی پایدارتری گرفته باشیم. اما من نتونستم مبارزه با نفس کنم و این کار رو کردم و نتیجه این شد که از کل کامپیوترم یک صفحه‌ی همیشه سیاه بدون هیچ انتخابی برای من باقی موند.

بعد از دو روز و با صرف وقت و دو شب همراه با کابوس تونستم همه چی رو درست کنم و زندگی رو از سر بگیرم. اما بدون اغراق زندگی‌ام مختل شد. کار درسی‌ام به مقدار زیادی به تعلیق در اومد. ارتباطات‌ام با دوستان‌ام هم به مقدار زیادی با اخلال مواجه شد، چون که ایمیل یکی از ابزارهای مهم ارتباطی‌ام هستن.

در قدم اول باید گفت که سگ توی این زندگی که تا این اندازه وابسته به یک کامپیوتر چسکی هستم. می‌دونم که احمقانه است و زندگی تحصیلی (و از جمله زندگی تحقیقی) و زندگی اجتماعی قاعدتا نباید تا این اندازه بسته به کامپیوتر باشن، اما هستن. حالا یک راه حل اینه که کامپیوتر (و تمام این امکانات ارتباطی همراه‌اش) رو هم جزیی از زندگی بدونم و مقاومتی نکنم. در این حال با همون اعتیاد قبلی زندگی رو ادامه بدم. همینی باشه که هست. این راه به نظر راحت می‌یاد، اما یک حسی می‌گه که یک اشکالی داره. یک راه دیگه هم کمی مقاومته. سعی کنم از راه‌های دیگه‌ای هم برای پیش‌برد امور زندگی‌ام استفاده کنم. برای تحقیق خودم رو ملزم کنم که از کاغذ و خودکار استفاده کنم. هر سوالی رو فورا توی گوگل تایپ نکنم، بلکه کمی فکر کنم. کمی کتاب کاغذی بخونم. انواع دیگه‌ای از ارتباطات با دوستان، حتا اگر شده تلفنی، شکل بدم.

فعلن کمی تلاش کنم راه حل دوم رو وارد زندگی کنم…