All posts by روزبه

فرزندخواندگی: یک روز با مددکار

من چهار بچه دارم. اولین دخترم رو همین‌جا به فرزندی گرفتیم. سه تای بعدی یک خواهر و دو برادر بیولوژیک بودن که هر سه تا رو هم‌زمان از روسیه به فرزندی گرفتیم. اون زمان دختر اولم هشت ساله بود، دختر جدیدم پنج ساله بود و پسرها چهار و سه ساله.

باید هر چند وقت یک بار مددکار بیاد خونه و زندگی‌مون رو ببینه که تایید کنه که هم‌چنان واجد شرایط برای فرزندخواندگی هستیم. مددکار این بارمون مادر چهار فرزند بود و گفتنی‌های زیادی داشت. صحبت‌هاش رو تا جایی که به یاد دارم جمع کرده‌ام. برای جلوگیری از طولانی شدن، صحبت‌هاش رو به همراه نوشته‌های خودم در چند پست جداگانه می‌نویسم (بخش‌هایی که عرض کم‌تری دارن، صحبت‌های مددکار هستن).

شاید این پست‌ها برای خیلی از خوانندگان جالب یا هیجان انگیز نباشن. این مطالب نظر من رو جلب کردن، چرا که دید دست اول از کسی می‌دن که تجربه‌ی این موضوع رو داشته. در ضمن، مددکار صادقانه خیلی از مشکلات و خاطراتش رو در میون گذاشته. برای ما این جلسه بیش‌تر فرصتی بود برای یادگیری بیش‌تر.

به نظرم فرزندخواندگی هم یک موضوع عادی و ساده است، مثل داشتن بچه‌های بیولوژیکی. خانواده‌های فرزندخوانده هم مثل بقیه‌ی خانواده‌ها هستن. یکی از خوبی‌های این خاطرات ساده (و در نگاه اول پیش پا افتاده) هم اینه که همین معمولی و طبیعی بودن این خانواده‌ها رو نشون بده.

دوستی داریم که بارها، البته از روی نیت خوب، به ما گفته که چه کار بزرگی می‌کنین و چه قدر فداکاری می‌کنین. این که یک نفر فرزندخواندگی رو فداکاری می‌دونه و از این بابت از پدر و مادر قدردانی می‌کنه، ولی از پدر و مادرهای بیولوژیک بابت بزرگ کردن فرزندهاشون قدردانی نمی‌کنه و کار اون‌ها رو فداکاری نمی‌دونه، نشون می‌ده که هنوز این دوست نمی‌تونه در لایه‌های عمیق ذهنش، فرزخوانده رو فرزند واقعی پدر و مادر بدونه. اگر نوشته‌هایی از این دست بتونن حتا یک نفر (فقط یک نفر) رو قانع کنن که از این به بعد از پدر و مادر فرزندخوانده بابت «فداکاری»شون تشکر نکنه (یا از همه‌ی پدر و مادرها به طور یک‌سان تشکر بکنه)، من به خواسته‌ام رسیده‌ام. یک نفر هم یک نفره.

خوش به وقتی که ناخوشی هم خوشی باشه

پارسال نوشتم «خوش به حال ملتی که از ناخوشی هم خوشی می سازه». در یکی از شهرهای نزدیک ما به نام « اسلیپی هالو»، تور قبرستون گذاشته بودن؛ مردم گروه گروه پشت گاری می‌نشستن و به مناسبت هالوین، بعد از تاریکی هوا، می‌رفتن به قبرستون و چرخی می‌زدن. گویا فیلمی هم به نام همین شهر ساخته شده.

امسال تصمیم گرفتیم ما هم بریم. برای این کار باید در صف می‌ایستادیم. از قضا من خنک‌ترین لباس موجود در کمدم رو پوشیده بودم. سردترین شب در چند ماه گذشته هم همین دیشب بود. به مدت یک ساعت و نیم در سرمای هوا لرزیدیم. نزدیک سوار شدن بودیم که متوجه شدیم برای همین گاری‌سواری در قبرستون هم باید بلیت بخریم: هر نفر سی دلار. دست از پا درازتر برگشتیم. دست‌های بی‌حس از سرمامون یک کلید ساده رو هم نمی‌تونستن نگه دارن.

شهر کناری به نام «تری تاون» یک رستوران یونانی داره که خیلی مورد علاقه‌ی ماست. غذاهاش قیمت کم و کیفیت خوب و از همه مهم‌تر حجم زیادی دارن. بیرون همه سرها رو در یقه کرده بودن. رستوران دنج بود و شیشه‌ها از داخل بخار کرده بودن. دو بشقاب سوپ خونگی داغ سفارش دادیم؛ در بشقاب‌های چینی گود با نقش و نگار ساده.

از پیش‌خدمت‌های رستوران به اسم جرج رو می‌شناسم. یک آقای یونانیه با حدود شصت سال سن، صورت گرد و چین خورده و قد کوتاه. مقدار کمی مو داره که همون یک ذره هم کامل سفیده. پارسال که رفته بودم همین رستوران، روز بعد از تغییر ساعت بود. گوشی موبایل من رو دید و گفت «گوشی من هم عین مال شماست. ساعتش تنظیم نشده و من هم نمی‌تونم بکشمش عقب. می‌شه کمکم کنین؟»

ماه بعد، نزدیک عید، دوباره ساعت تغییر کرد. یک روز آفتابی بود. همون روز خودم رو به رستوران رسوندم. ناهار خورده بودیم و نمی‌خواستیم غذایی بخوریم. رستوران شلوغ بود و صدای همهمه از میزها و دنگ و دونگ از آشپزخونه می‌اومد. سراغ جرج رو گرفتم. هم‌کارهاش صداش کردن. شک کرده بودن که مگه چه خبره که وسط این به هم ریختگی، یک نفر اومده صاف سراغ جرج رو گرفته. جرج اومد. سرش خیلی شلوغ بود و کلافه بود. اعصاب نداشت. چشم تو چشم، بدون تمرکز، با چشم‌هایی خسته و بی‌فروغ به من نگاه کرد. گفتم «جرج، منم، همون که از این تلفن‌ها داشت. خواستم بپرسم ساعت موبایلت رو درست کردی؟». انگار که براش یک لحظه سکوت شد. برای لحظه‌ای نه همهمه‌ای بود و نه صدایی از آشپزخونه می‌اومد. به چشم‌هاش برای یک لحظه زندگی برگشت. با دو دستش باهام دست داد.

دیشب گوشی موبایلم رو روی میز رستوران کنار دستم گذاشته بودم. جرج گوشی رو دید. اومد به سمت میز ما و باهام دست داد. گفتم «من رو یادت میاد؟» گفت «معلومه! امسال تغییر ساعت چندمه؟».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «فقر» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

توضیح فقر به نظر کار ساده‌ای می‌رسد، اما در عمل به این سادگی‌ها هم نیست. در واقع معمولن فقر تنها دلیل برای فرزندخواندگی نیست و نباید روی فقر به تنهایی بیش از اندازه تاکید کرد. ممکن است «فقر» برای بچه‌ها ترسناک باشد، به خصوص با توجه به تصویری که از فیلم‌ها و کارتون‌ها دریافت می‌کنند.

برای گفتگو از فقر، به بچه نگویید پدر و مادر بیولوژیکش در وسط گل و لای و گرسنگی دست و پا می‌زنند. می‌توانید برای بچه از این صحبت کنید که خیلی از چیزها که در اختیار داریم، مثل آموزش و بهداشت، در کشورها یا شهرهای دیگر به این راحتی در دسترس نیستند. بگویید که شاید یک مادر مجرد برای بزرگ کردن بچه امکانات محدودی داشته باشد؛ مثلن حتا نتواند شناسنامه بگیرد یا بچه را به مدرسه بفرستد. برای همین هم مادر بیولوژیک تصمیم می‌گیرد فرصت فرزندخواندگی را برای بچه فراهم کند تا بچه بتواند از امکانات لازم برخوردار شود.

در این شرایط شاید عکس‌العمل بچه احساس گناه باشد: بخواهد به هر موسسه‌ی خیریه‌ای که می‌بیند کمک کند و یا از داشتن اسباب‌بازی‌ها و امکاناتش عذاب وجدان داشته باشد. شاید کار خوب این باشد که شما به بچه کمک کنید تا تمرکزش را روی کمک به یک موسسه‌ی خیریه بگذارد، مثلن موسسه‌ای که نفعش به کشور یا شهر محل تولد بچه هم می‌رسد. به این ترتیب بچه برخورد فعالانه‌تری با موضوع می‌کند.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «مادر بیولوژیک تو تمام تلاشش رو کرد که از تو نگهداری کنه و برای تو امکاناتی که بچه‌ها لازم دارن رو فراهم کنه، مثلن این که وقتی مریض می‌شی تو رو به دکتر ببره یا تو رو در کلاس‌های آموزشی ثبت نام کنه. اما امکانش رو نداشت و نتونست همه‌ی این ها رو فراهم کنه. بنابراین تصمیم خوبی گرفت که امکان فرزندخواندگی رو برای تو فراهم کرد که در خانواده‌ای زندگی بکنی که این امکانات رو برای تو فراهم می‌کنن».

پاسخ احتمالی بچه: «پس چرا شما بهش پول ندادین؟»

پاسخ احتمالی شما: «اتفاقن چه ایده‌ی خوبی و چه فکر خوبی به نظرت رسید. اما متاسفانه قضیه به این سادگی نیست. ما مادر بیولوژیکت رو نمی‌شناختیم و اون خودش تصمیم گرفت که برنامه‌ی فرزندخواندگی رو جور کنه، چون به نظرش رسید که این جوری زندگی به‌تری برای تو فراهم می‌شه. ما قصد داشتیم یک بچه به فرزندی بگیریم و به ما در مورد تو گفتن و تو بچه‌ی ما شدی. اما به هر حال ما به مردم [شهر یا کشور محل تولد بچه] کمک می‌کنیم و امیدواریم که بتونیم شرایط خانواده‌های زیادی رو به این ترتیب به‌تر کنیم».

این آخرین پست از مجموعه‌ی گفتگو درباره‌ی مسایل ناخوشایند با فرزندخوانده‌ها بود.

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «آزار جسمی» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

اگر بچه‌ی شما هنوز آثار ضرب و جرح را بر بدن دارد که بدون شک باید در این مورد با او صحبت کنید. اگر اثری بر بدن ندارد یا در دوران نوزادی مورد آزار جسمی (Physical Abuse or Neglect) بوده، باز هم باید در این مورد با او صحبت کنید. بچه‌ها حافظه‌ی قوی‌ای از آزاردیدن در دوران قبل از شروع به حرف زدن دارند. همین خاطرات، بعدتر باعث بروز بعضی مشکلات می‌شوند؛ مثلن بچه از تنهایی یا از محیط‌های بسته می‌ترسد و علت آن را هم نمی‌داند. خاطرات بچه‌ها از ترس و خشم ممکن است بدون محور و مبهم باشد و در واقع این جا کار بزرگ از طرف شما پدر و مادر است: آن خاطرات را به یک بستر مشخص وصل کنید و به بچه‌تان کمک کنید درک به‌تری از زندگی‌اش پیدا کند.

بچه‌ها، حتا بچه‌هایی که بزرگ‌تر هستند و آزار را به یاد می‌آورند، ممکن است ترس از این داشته باشند که نکند آن‌ها کاری کرده‌اند که باعث خشم پدر و مادر بیولوژیک شده که او را مورد آزار قرار داده‌اند. به بچه بگویید که چنین چیزی همیشه تقصیر بزرگ‌ترهاست و هیچ وقت به خاطر این نیست که مشکلی در بچه وجود داشته.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «مادر بیولوژیکت هیچ وقت یاد نگرفت که چه طور مادر خوبی باشه. گاهی که عصبانی می‌شد، نمی‌دونست که عصبانیتش رو چه طوری خالی کنه و تو رو می‌زد. تقصیر از تو نبود، بل‌که مادر بیولوژیکت نمی‌دونست که چه طوری باید عصبانیتش رو کنترل کنه. تو بچه‌ی خیلی کوچیکی بودی و صدمه دیدی. این خیلی ناراحت کننده و وحشتناکه، اما مادرت (یا قاضی) تصمیم خیلی خوبی گرفت که تو رو برای همیشه جزو یک خانواده کرد که امن و راحت باشی».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «الکل یا مواد مخدر» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

شاید بچه‌ها در دبستان با موضوع مواد مخدر و الکل آشنا بشوند و بنابراین چندان هم زود نیست که در این مورد با بچه صحبت کنید. اگر در مدرسه در این مورد درس یا زمانی برای گفتگو دارند، می‌توانید از مطالب مشابه استفاده کنید. توجه کنید که باز هم در قالب تصمیم‌های خوب در برابر تصمیم‌های بد صحبت کنید و مواظب باشید به دام گفتگو درباره‌ی آدم‌های خوب در برابر آدم‌های بد نیفتید. در سال‌های بعد باز هم در این مورد صحبت کنید و به او بگویید که اعتیادها ممکن است ریشه‌های ارثی هم داشته باشند و بنابراین ممکن است بچه‌ی شما بیش از دیگران در خطر اعتیاد باشد. وقتی که بچه پیشاپیش از این موضوع آگاهی داشته باشد، بعدتر با آمادگی بیش‌تری در برابر فشار و تحمیل هم‌سالانش برخورد می‌کند.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «مادر بیولوژیکت تصمیم خیلی بدی گرفت که باعث شد یک خانواده‌ی خوب و مناسب برای تو فراهم نباشه. اون فکر می‌کرد با استفاده از مواد مخدر حس به‌تری بهش دست می‌ده در حالی که باعث شد توانایی نگهداری از تو رو از دست بده. برای همین هم تصمیم خیلی خوبی گرفت که برای تو فرزندخواندگی رو انتخاب کرد تا جای خوب و مطمئنی برای زندگی داشته باشی».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «رفتار مجرمانه» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

پدر و مادر خیلی وقت‌ها از حرف زدن با بچه در مورد رفتار مجرمانه (criminal behavior) پدر و مادر بیولوژیک واهمه دارند: از این می‌ترسند که تصویر بدی از پدر و مادر بیولوژیک بسازند و بچه با خود فکر کند که اگر پدر و مادر بیولوژیکش بد بوده‌اند، پس او هم بد خواهد بود.

پیشنهاد شده که همیشه با قالب مقایسه‌ی تصمیم‌های خوب در برابر تصمیم‌های بد صحبت کنید. مثلن موضوع را چنین باز کنید که پدر و مادر بیولوژیک تصمیم خیلی بدی گرفتند که کار خلاف قانونی انجام دادند و باعث شد به زندان بروند، در عین حال تصمیم خیلی خوبی گرفتند که به دنبال خانواده‌ای گشتند که بچه‌شان بتواند به خوبی و در جایی امن زندگی کند.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «وقتی تو بچه بودی، مادر بیولوژیکت تصمیم خیلی بدی گرفت که قانون شکنی کرد؛ برای همین هم به زندان رفت. یادت هست که وقتی عروسک خواهرت رو شکستی، تنبیه شدی و به اتاقت رفتی؟… بچه‌ها وقتی قانون‌شکنی می‌کنن، اون جوری جریمه می‌شن اما بزرگ‌ترها وقتی قانون‌شکنی می‌کنن، به زندان می‌رن. مادر بیولوژیکت می‌دونست که نمی‌تونه از تو به خوبی مراقبت کنه و به خاطر همین تصمیم خیلی خوبی گرفت و برای تو به دنبال خانواده‌ای گشت که جای امن و مطمئنی برای تو فراهم کنن (یا مثلن قاضی تصمیم گرفت تو به خانواده‌ای بری که برای تو شرایط مناسب رو فراهم کنه)».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «خواهر و برادر بیولوژیک» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

چه طور می‌خواهید به بچه‌تان بگویید که مادر بیولوژیکش بچه‌های دیگری هم دارد؛ که آن‌ها را برای فرزندخواندگی نگذاشته و دارد آن‌ها را بزرگ می‌کند؟ این موضوع شاید برای بزرگ‌ترها مشکل باشد، اما بچه‌ها، با کمال تعجب، با این مساله خیلی راحت کنار می‌آیند. معمولن پدر و مادر از این نگران هستند که شاید بچه فکر کند رد شده یا ترک‌اش کرده‌اند، در حالی که با خواهرها و برادرهای بیولوژیکش چنین نکرده‌اند و آن‌ها را نگه داشته‌اند. اما اگر این مساله را به اندازه‌ی کافی زود با بچه مطرح کنید، کارتان ساده خواهد بود. ابتدا بچه درک درستی از این موضوع ندارد. وقتی بزرگ می‌شود، موضوع را بیش‌تر متوجه می‌شود و می‌تواند به آرامی تصویری کلی از این وضعیت برای خودش بسازد (شاید بعدتر ارتباط با خواهر و برادرهای بیولوژیک برایش ساده‌تر از ارتباط با پدر و مادر بیولوژیک باشد). اگر موضوع خواهر و برادر بیولوژیک را دیر مطرح کنید، مساله به شکل یک غافل‌گیری ظاهر می‌شود و می‌تواند مشکلات بعدی به همراه داشته باشد.

وقتی برای بچه داستان فرزندخواندگی‌اش را تعریف می‌کنید (که احتمالن این کار را بارها و بارها تکرار خواهید کرد و بچه‌ی شما هم از شنیدن چندباره‌ی این داستان سیر نخواهد شد)، از خواهرها و برادرهای بیولوژیک هم صحبت کنید. ابتدا بچه درک درستی از موضوع ندارد و تا سن حدود پنج تا شش سالگی معنی خواهر و برادر بیولوژیک را نمی‌فهمد. در آن زمان به تدیج جزییات بیش‌تری اضافه کنید. سعی کنید از شرایط صحبت کنید و بگویید که مثلن تا قبل از بچه‌ی شما پدر هم در خانواده بوده و بزرگ‌کردن بچه‌ها راحت‌تر بوده یا این که خانواده تنها توانایی بزرگ‌کردن آن تعداد بچه را داشته و نمی‌توانسته از بچه‌ی جدیدی مراقبت کند.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «وقتی تو به دنیا اومدی، مادر بیولوژیکت (یا مادر آفریقایی‌ات یا مادر بلغاری‌ات یا مادر کرمانی‌ات یا به هر شکلی که از مادر بیولوژیک اسم می‌برید) دو تا پسر داشت که بزرگ شده بودن، به مدرسه می‌رفتن و می‌تونستن از خودشون مراقبت کنن. اما نوزادها به مراقبت خیلی بیش‌تری احتیاج دارن و مادر بیولوژیکی‌ات می‌دونست که نمی‌تونه از تو مراقبت کنه. برای همین تصمیم گرفت که برای تو یک خانواده پیدا کنه که از تو به خوبی مراقبت کنن و تو برای همیشه فرزندشون باشی».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «تجاوز» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

تجاوز یکی از سخت‌ترین موضوع‌ها برای گفتگو است. توصیه شده که صحبت از این موضوع را به سال‌های آخر نوجوانی موکول کنید، نه به خاطر این که نوجوان‌ها موضوع را درک نمی‌کنند، بل‌که به خاطر این که ممکن است گفتگو درباره‌ی این موضوع بر روی نگرش‌های جن.سی نوجوان شما تاثیر بد بگذارد.

ممکن است مادر بیولوژیک گفته باشد که مورد تجاوز قرار گرفته (چرا که برایش ممکن نبوده که به راحتی خبر از بارداری‌اش بدهد). می‌توانید به بچه بگویید «ظاهرن این طور به نظر می‌رسه که مادر بیولوژیکت احساس کرده که تحت فشار به این کار تن داده» و یا از دیگر عبارت‌هایی استفاده کنید که به بچه اعلام کنید که مطمئن نیستید. به هر حال سعی کنید اگر اطلاعاتی از پدر بیولوژیک بچه دارید، آن را هم در میان بگذارید، حتا اگر در مورد قیافه و ظاهر او باشد. به این ترتیب کمک می‌کنید که بچه‌تان تصویر مثبت‌تری از پدر بیولوژیکش بسازد.

شروع‌کننده‌ی گفتگو با نوجوان کم‌سن‌تر: «مادر بیولوژیک شناخت زیادی از پدر بیولوژیکت نداشت (یا اصلن شناختی نداشت). تنها چیزی که می‌دونیم اینه که قد بلند و موهای قهوه‌ای داشته، مثل تو».

شروع‌کننده‌ی گفتگو با بچه‌ای در سال‌های آخر نوجوانی: «قبلن گفته بودیم که مادر بیولوژیک تو پدر بیولوژیکت رو به خوبی نمی‌شناخته. این طور که در گزارش پرونده گفته شده، مادر بیولوژیکت گفته ارتباط جن.سی یک ارتباط با رضایت دو طرف نبوده. سخت بشه فهمید که واقعن چه اتفاقی افتاده. تا جایی که ما از شرایط مادر بیولوژیکت می‌دونیم، به هر حال اگر هم رابطه‌ی جن.سی با رضایتش بوده، براش ممکن نبوده که این رو اعلام کنه و حتا در اون صورت هم ترجیح می‌داده بگه تجاوز اتفاق افتاده. البته قبول داریم که تجاوز هم به هر حال ممکنه و اون هم یکی از احتمال‌هاست. ولی ما هیچ علاقه‌ای نداریم که تو تنها روی این موضوع تمرکز بکنی؛ به هر حال چیزهای خوبی هم در مورد پدر و مادر بیولوژیکیت وجود داشته و یکی از نمونه‌هاش هم خیلی ویژگی‌های خوبیه که به تو داده‌ان».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی «رها کردن» با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

برای این که مفهوم رها کردن (abandonment) بچه را با او در میان بگذارید، کار سختی دارید. سعی کنید از پدر و مادر بیولوژیک تصویر منفی‌ای نسازید. همین‌طور سعی کنید از عبارت‌های مناسب‌تری استفاده کنید (در انگلیسی استفاده از عبارت left در برابر abandoned پیشنهاد شده).

گفته شده که بچه‌ها تنها به دنبال فهمیدن اتفاق‌ها نیستند، بل‌که برای‌شان مهم است که بدانند پدر و مادر بیولوژیک چه احساسی داشته‌اند. با خیال راحت از احساسات و عواطف صحبت کنید و سعی کنید در همه حال لحن ملایم و آرامی داشته باشید. به بچه بگویید که احتمالن پدر و مادر بیولوژیکش شرایط سختی داشته‌اند و برای‌شان راحت نبوده که چنین تصمیمی بگیرند.

شروع‌کننده‌ی گفتگو: «احتمالن پدر و مادر بیولوژیکت براشون سخت بوده که چنین کاری بکنن؛ اما می‌خواستن که تو شرایطت خوب باشه و در جای امن و مطمئنی باشی. برای همین هم بیمارستان (یا پرورشگاه یا اداره‌ی پلیس یا هرجا که بچه پیدا شده) رو انتخاب کردن، چرا که مطمئن بودن یک نفر تو رو پیدا می‌کنه و از تو نگهداری می‌کنن و بهت غذا می‌دن تا این که تو رو به دست ما برسونن».

فرزندخواندگی: چه‌گونه درباره‌ی بعضی موضوع‌های ناخوشایند با بچه‌ها گفتگو کنیم؟

مسوول پیگیری امور ما در موسسه‌ی فرزندخواندگی هر از گاهی یک ایمیل به خانواده‌های در صف فرزندخواندگی از بلغارستان می‌فرسته و آخرین اتفاقات رو برامون می‌نویسه. در یکی از ایمیل‌های اخیرش، مطلب آموزشی‌ای فرستاده بود در مورد این که چه طور در مورد بعضی از موضوع‌های سخت با بچه‌هاتون صحبت کنین. این مطلب رو به شکل آزاد ترجمه و خلاصه کردم و تغییرات کوچیکی در اون ایجاد کردم. شاید این مجموعه پست‌ها به این شکل یا با تغییر در وب‌سایت فرزندخواندگی در ایران منتشر بشن که بستگی به صلاح‌دید مدیر سایت داره.

بچه‌های شما در مورد فرزندخواندگی فکر می‌کنند، شاید بیش‌تر از آن‌چه شما انتظار دارید. به‌تر است که شما خود صحبت از موضوع را پیش بکشید و فکر و ذهن بچه‌ها را راهنمایی کنید؛ به این ترتیب از به وجود آمدن فانتزی‌ها و خیالات غیرواقعی (و گاه مخرب) هم جلوگیری کرده‌اید. بعضی خانواده‌ها فکر می‌کنند با صحبت از موضوع‌های ناخوشایند، بچه‌ها را ناراحت می‌کنند، در حالی که خانه و محیط خانواده همان جایی است که باید موضوع‌های ناخوشایند مطرح شوند و افراد به آرامش برسند.

در چند پست آینده بعضی موضوع‌های گفتگو را آورده‌ایم. این پیشنهادها برای گفتگو با بچه‌های سن دبستان است، هرچند که به هر حال باید مطالب را با توجه به سن و درک بچه متناسبن تنظیم کنید. محل گفتگوها هم هر موقعی می‌تواند باشد: سر میز شام یا در ماشین یا موقع قدم زدن یا شب قبل از خواب.