All posts by روزبه

فرزندخواندگی: ذات (nature) در برابر اکتساب (nurture)

وقتی دوستام درباره‌ی این صحبت می‌کنن که چه قدر زیاد به مادرشون یا خاله‌شون یا یک نفر دیگه در خانواده زیستی‌شون شبیه‌ان، کنجکاو می‌شم بدونم که آیا من هم به مادر زیستی‌ام شبیه‌ام؟ احساس می‌کنم بعضی ویژگی‌هام شبیه به مادرمه، اما می‌دونم که من هیچ وقت شبیه‌اش نخواهم بود و یا در خیلی زمینه‌های دیگه هیچ وقت مثل اون نخواهم بود.

فرزندخوانده

پرسش قدیمی ذات در برابر اکتساب هم‌چنان در حلقه‌های علمی و هم‌چنین در ابعاد بزرگ‌تر در اجتماع مورد بررسی است. این بحث به خصوص در فرزندخواندگی از اهمیت زیادی برخوردار است. مردم می‌خواهند بدانند تا چه اندازه از شخصیت و رفتار بچه بسته به ژنتیک است و تا چه حد بسته به روشی که بچه تربیت می‌شود.

من خیلی اهل هنرم ولی خانواده‌ام نبودن. نمی‌تونستن درک کنن که می‌خوام خلق کنم و به هنر برسم. فکر می‌کردن سطحی‌ام و همیشه می‌خواستن در مدرسه کلاس‌هایی بگیرم که بعدتر در زندگی برای پیدا کردن یک کار «عادی» به من کمک کنن. متوجه نمی‌شدن که قرار بود هنر در آینده شغل من باشه. یک لذت واقعی بود وقتی خانواده‌ی زیستی‌ام رو ملاقات کردم؛ دور و بر کسانی بودم که من رو می‌فهمیدن و خودشون اهل هنر بودن.

فرزندخوانده

بعضی از این فیلم‌های وحشتناک هستن که در مورد بچه‌های فرزندخوانده‌ای‌اند که برای خانواده‌هاشون کابوس‌اند – خونه رو به آتیش می‌کشن و به هیچ عنوان قابل کنترل نیستن. انگار که تئوری دانه‌ی خراب با فردی کروگر مخلوط شده باشن [فردی کروگر نام شخصیت ساختگی و شرور اصلی فیلم مشهور کابوس در خیابان الم است]. گاهی مردم از من می‌پرسن که آیا شده که از پسر فرزندخوانده‌ام ترس داشته باشم؟ در جواب می‌گم نه، آیا شده که شما از پسرتون ترس داشته باشین؟ همین جمله معمولا صداشون رو می‌بره.

پدر/مادر

شاید به‌ترین راهی که می‌توان به مساله‌ی ذات در برابر اکتساب نگاه کرد، این است که درک کنیم که هردو عامل مهم‌اند و برای شکل‌دهی شخصیت هر فرد هم‌کاری می‌کنند. شاید هیچ وقت به طور دقیق ندانیم که چه مقدار ژنتیک مهم است و چه مقدار محیط. برای آزمودن ذات در برابر اکتساب، باید دوقلوهای هم‌سان را از بدو تولد از مادر جدا کرد و در خانواده‌های متفاوت بزرگ کرد. چندان زیاد نیستند کسانی که با چنین تحقیقی موافق باشند. با این حال، تحقیقاتی که روی دوقلوها انجام شده شباهت‌های قابل توجهی بین آن‌ها نشان داده‌اند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

دردی که خودش مبدا تاریخ شد و تا آینده‌ی نامعلومی هم همراهم خواهد بود

وقتی خبردار شدم، کمی پلک زدم. شک کردم. دوباره نگاه کردم. درک نمی‌کردم. برام مفهوم نبود. جلوی چشم‌هام سیاهی می‌رفت. خالی شده بودم. نمی‌تونستم دست و پا بزنم. قبل‌تر اگر دست و پا می‌زدم، چیزی دستم رو می‌گرفت، می‌تونستم بیش‌تر دست و پا بزنم. این بار دیگه در خلا بودم. هیچی دورم نبود. دستم به هیچ جا بند نبود.

در بهت بودم و به دست‌هام نگاه می‌کردم. به دونه دونه‌ی انگشت‌ها زل می‌زدم. بی‌حس بودن، نیرویی نداشتن. شک کردم که این‌ها این‌جا چه کار می‌کنن. به دنبال امید می‌گشتم. به دنبال چیزی یا راهی جایگزین می‌گشتم. چیزی نبود. تازه فهمیدم اون چیزی که از دست داده‌ام، جایگزین نداره.

به دنبال بقیه می‌گشتم. کسانی که درد مشترک داشته باشن. می‌خواستم ببینم که فقط منم که دارم درد می‌کشم؟ می‌پرسیدم «حالا چی می‌شه؟». به این‌جاش فکر نکرده بودم. هیچ وقت فکر نکرده بودم که این رو هم ممکنه از دست بدم. هیچ ایده‌ای نداشتم. توی خلا بودم.

حالت تهوع داشتم. مطمئن بودم که اگر بالا بیارم، این درد هم بیرون می‌ریزه. اما چیزی رو بالا نمی‌آوردم. چیزی بود که همون تو معلق و سرگردان بود؛ نه می‌شد قورت داد و نه می‌شد بالا آورد.

می‌خواستم لبخند بزنم، اما عضله‌های صورتم جون نداشتن، جمع نمی‌شدن. سرم به بدنم سنگینی می‌کرد. دوست داشتم مثل مایع روی زمین پخش می‌شدم، جز به جز بدنم به پایین‌ترین جای ممکن می‌رفت، به پایین‌ترین لایه‌های زمین فرو می‌رفت. یک چیزی توی گلوم بود. نه کم می‌شد و نه زیاد. شناور بود.

وقتی اولین بار به خونه برگشتم، دوباره به یادش افتادم. یادم افتاد آخرین باری که خونه رو ترک کردم، هنوز داشتمش. اون از دست دادن، به مبدا تاریخ تبدیل شد. ناخن‌هام رو قبل از از دست دادن گرفتم یا بعدش؟ وقتی فلانی رو دیدم، از دست داده بودم یا نه؟

خوابیدن سخت بود. از خواب می‌ترسیدم. اما بالاخره می‌خوابیدم. خوابش رو می‌دیدم. آرامش رو بالاخره پیدا می‌کردم. وسط خواب چشمام رو باز می‌کردم. یادم می‌افتاد که از دست داده بودمش، اما دردی هم نداشتم. بیدارتر می‌شدم. دردش بر می‌گشت. می‌دیدم که چیزی عوض نشده. آرامش فقط توی خواب بوده. دوباره واقعیت رو حس می‌کردم.

گاهی متوجه حضور ناگهانی نور می‌شدم. نور با همون سرعتی که اومده بود، محو می‌شد. با چنگ و دندون به دنبال راهی بودم که بدون اون زندگی کنم. کم کم نور بیش‌تر از قبل می‌شد. صداها رو به‌تر از قبل می‌شنیدم. می‌دیدم که آدم‌ها با هم حرف می‌زنن، مشغول زندگی‌شونن. برای اولین بار هوس شنیدن موسیقی می‌کردم، هرچند برای شنیدن موسیقی محتاط بودم. کمی می‌ترسیدم. جرات نمی‌کردم به هر موسیقی‌ای گوش کنم. کنجکاو می‌شدم که کمی اخبار بخونم. گاهی بعضی رنگ‌ها به چشمم می‌اومدن.

عضله‌های صورت برای لبخندهای هرازگاهی هم‌کاری می‌کردن. گاهی لبخندی روی لبم می‌اومد و می‌موند. همه‌چیز پاک می‌شد و به زندگی قبلی برمی‌گشتم. همه‌چیز خوب بود، ولی یک دفعه یادش برمی‌گشت. فکر کرده بودم تموم شده، ولی دوباره برگشته بودم به خونه‌ی اول.

صبح می‌شد. از خواب بیدار می‌شدم. به اطراف نگاه می‌کردم. به دنبال دلیلی برای بیداری می‌گشتم. دلیلی پیدا نمی‌کردم. به نظرم به‌تر بود که بیش‌تر می‌خوابیدم. می‌خوابیدم، به اندازه‌ی تمام بیداری‌هایی که با داشتنش گذروندم. بیش‌تر می‌خوردم. گاهی زیادی می‌خوردم. آرامش رو در یک کاسه‌ی بستنی می‌دیدم. هرچه‌قدر بیش‌تر خودم رو در بستنی غرق می‌کردم، آرامش بیش‌تری پیدا می‌کردم.

گاهی با بعضی‌ها صحبت می‌کردم. نسبت به گفتگو بازتر شده بودم، بیش‌تر می‌پذیرفتم. هم‌دردی می‌شنیدم، آروم‌تر می‌شدم. راه‌های بیش‌تری رو جلوی خودم می‌دیدم. گاهی امکان زندگی کردن بدون اون از دست رفته هم به ذهنم می‌رسید.

ماه‌ها گذشت تا کمی به‌تر شدم. اما باز هم هیچ‌وقت فکرش ترکم نکرد. همیشه با من بود؛ ممکن بود گاهی کم‌تر خودش رو نشون بده، اما به هر حال همیشه وجود داشت. دردی بود که از اون مبدا تاریخ همراهم شد و تا زمانی نامعلوم در آینده هم همراهم خواهد بود.

فرزندخواندگی: بچه‌ها آگاهند

برای سقط جنین کاملا آماده بودم، اما بعد یک کتاب خوندم در مورد این که یک بچه چه طور رشد می‌کنه و در زمان بارداری چه اتفاق‌هایی می‌افته. تکون خوردم وقتی فهمیدم این همین الانش یک انسانه. نمی‌تونستم دیگه مسیر سقط رو ادامه بدم.

مادر زیستی

یکی از تصورات این بود که بچه‌ها آگاهی‌ای از محیط اطراف و افراد پیرامونی ندارند، چه قبل از تولد و چه بعد از تولد. تحقیقات بیش‌تر و بیش‌تر مشخص کرده‌اند که بچه‌ها آگاهند. روان‌شناسی پیش از تولد، دوران بارداری را زمان هشیاری جنین در نظر می‌گیرد.

وقتی هشت ماهه باردار بودم، به یک کنسرت راک رفتم. مجبور شدم وسطش کنسرت رو ترک کنم، چون بچه‌ام خیلی لگد می‌زد. فکر کنم از گروه ارکستر خیلی خوشش نیومده بود!

مادر زیستی

اگر به یک کتاب‌فروشی بروید، کتاب‌هایی پیدا می‌کنید درباره‌ی این که چه طور قبل از تولد با نوزادتان ارتباط به‌تری برقرار کنید. هرچه بیش‌تر می‌گذرد، مردم بیش‌تر در می‌یابند که یک جنین قابلیت دارد که فقط مواد غذایی دریافت نکند. نوزادان می‌توانند صداهایی را که در دوران جنینی شنیده‌اند، تشخیص دهند. بچه‌ها می‌توانند با شنیدن موسیقی‌ای که مادرشان در دوران بارداری می‌شنیده، آرام شوند. بچه‌ها می‌توانند نارضایتی خود را از کاری که مادر می‌کند با لگد زدن در رحم ابراز کنند.

تشریحش سخته، اما وقتی «سوزان» (مادر زیستی) میاد که «شین» رو ملاقات کنه، بچه‌ام جوری باهاش ارتباط برقرار می‌کنه که با من نمی‌کنه. نمی‌دونم تاثیر صداشه یا رفتارشه یا چی، اما مطمئنا یک چیزی بین‌شون هست.

پدر/مادر

ارتباط، یک روند زیستی و عاطفی است که بین مادر و بچه‌ی در حال رشدش در دوران بارداری شکل می‌گیرد. سطح ارتباط و کیفیت ارتباط هر دو برای سلامت بچه مهم‌اند. مساله این نیست که «آیا» یک خانم باردار با بچه‌اش ارتباط برقرار می‌کند یا نه؛ مساله این است که او «چه گونه» با بچه‌اش ارتباط برقرار می‌کند. خانم‌های باردار به طور پیوسته احساسات‌شان را به جنین منتقل می‌کنند. خانم بارداری که بچه‌اش را بزرگ می‌کند و خانم بارداری که بچه‌اش را بزرگ نمی‌کند، هر دو پیام‌هایی به بچه‌های هنوز متولد نشده‌شان منتقل می‌کنند.

یادم میاد که دائم شکمم رو ماساژ می‌دادم و به بچه‌ام می‌گفتم که متاسفم که نمی‌تونم نگهش دارم. در دوران بارداری‌ام خیلی گریه کردم و خیلی هم خوابیدم. بچه‌ام به نسبت ساکت بود، لگد و اینا نمی‌زد. همیشه بهش می‌گفتم که آرزو می‌کردم که می‌تونستیم با هم باشیم و شاید هم یک روز بتونیم.

مادر زیستی

معمولا خانم‌هایی که مسیر فرزندخواندگی را برای بچه‌هایشان انتخاب می‌کنند، می‌توانند در مورد تجربه‌ی ارتباط با بچه‌شان در دوران بارداری صحبت کنند. حتی اگر خانم بارداری بداند که بچه‌اش را برای فرزندخواندگی خواهد گذاشت، هنوز می‌تواند رابطه‌ای با بچه‌اش حس کند که تنها از یک مادر برمی‌آید.

مقداری روان‌درمانی داشته‌ام که در طی اون به بعضی تجربه‌های قبل از تولد برگشتم. مشکل بود، اما در عین حال برام خیلی چیزها رو آشکار کرد که می‌تونستم احساسی رو که در دوران بارداری مادرم داشته‌ام، حس کنم. احساس غم‌گین و درمانده بودن داشتم. حس می‌کنم غم و اندوه اون و غم و اندوه من هم‌زمان با هم بودن. بعدها وقتی مادر زیستی‌ام رو دیدم، ازش در مورد اون دوران پرسیدم. شروع کرد به گریه‌ی زیاد و گفت که اون زمان غم و اندوه زیادی داشته. گفت در زمان بارداری‌اش تلاش می‌کرده با من صحبت نکنه چون می‌دونست که نمی‌تونه من رو نگه داره و نمی‌خواست بیش از اندازه به من نزدیک بشه.

فرزندخوانده

فرزندخوانده‌ها در طی زندگی نوعی ارتباط نزدیک با مادری حس می‌کنند که آن‌ها را به دنیا آورده است. این احساس نزدیک بودن در تمام مدت زندگی مادر و بچه وجود دارد، فارغ از این که این احساسات تا چه اندازه سرکوب یا فراموش شده باشند. این ارتباط عاطفی در فرزندخواندگی الهام‌بخش فرزندخوانده‌ها و پدرمادرهای زیستی است که بعدتر به دنبال یک‌دیگر می‌گردند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: انتخابی از روی ناچاری برای همه

اگر به خواست من بود، انتخاب می‌کردم که فرزندخوانده نباشم. انتخاب می‌کردم که در خانواده‌ی زیستی‌ای به دنیا می‌اومدم که از تولد من خوشحال می‌بودن. انتخاب می‌کردم که مادری داشته باشم که من رو می‌خواست و من رو بدون قید و شرط دوست می‌داشت.

فرزندخوانده

هیچ وقت نمی‌خواستم بچه‌ام رو به کسی تحویل بدم. واقعا فکر می‌کردم که پدر و مادرم پشت من خواهند بود و به من کمک می‌کنن دخترم رو بزرگ کنم. شوک شدم و از درون زخمی شدم وقتی من رو به خانه‌ی مادران ازدواج نکرده فرستادن. اما حتی در اون خونه هم مطمئن بودم که بچه‌ام رو نگه می‌دارم. هنوز هم نمی‌تونم با این واقعیت کنار بیام که اون کاغذها رو امضا کردم و کسی که نمی‌شناسمش داره بچه‌ی من رو بزرگ می‌کنه.

مادر زیستی

ما به مدت چهار سال تلاش کردیم بچه‌دار بشیم. هیچ وقت فکرش رو نمی‌کردیم که تا این اندازه سخت باشه. همه جور مداوا برای ناباروری انجام دادیم چنان که هم از نظر عاطفی و هم از نظر مالی تخلیه شدیم. مدتی طول کشید تا به ایده‌ی فرزندخواندگی عادت کنیم. اما وقتی نشستیم و واقعا در این مورد صحبت کردیم که آیا می‌خواهیم یک بچه بزرگ کنیم یا نه، به این نتیجه رسیدیم که هم‌چنان می‌خواستیم. از اون زمان بود که تحقیق و جستجو درباره‌ی فرزندخواندگی رو شروع کردیم.

پدر/مادر

فرزندخواندگی برای همه‌ی سه راس مثلث فرزندخواندگی انتخابی از روی ناچاری است [توضیح: مترجم متن با این نظر مخالف است]. مردم انتظار ندارند بزرگ شوند، ازدواج کنند و یک بچه به فرزندی بگیرند. مردم انتظار دارند بزرگ شوند، ازدواج کنند و بچه‌های زیستی خودشان را داشته باشند. به همین ترتیب کسی انتظار ندارد بزرگ شود، باردار شود و بچه‌اش را به غریبه‌ها بدهد تا بزرگش کنند. همین‌طور فرض بر این است که خانواده‌ها روابط خویشاوندی را حفظ می‌کنند و افراد خانواده با دانستن خویشاوندان زیستی‌شان بزرگ می‌شوند.

می‌دونم که وضعم وقتی فرزندخوانده هستم به‌تره تا وقتی که به فرزندی گرفته نمی‌شدم. گاهی دوست دارم که فرزندخوانده نمی‌بودم، اما خیلی چیزها یاد گرفته‌ام و به خاطر همین فرزندخواندگی آدم قوی‌تری شده‌ام.

فرزندخوانده

این که فرزندخواندگی انتخابی از روی ناچاری است، الزاما به این معنا نیست که کم‌اهمیت از انتخاب‌های غیر از فرزندخواندگی است یا این که به خوبی آن‌ها نیست. گاهی انتخاب مسیر جای‌گزین می‌تواند منجر به تجربه‌های شگفت‌انگیز و رشد شود که اگر مسیر اصلی انتخاب شده بود، این تجربه‌ها به دست نمی‌آمدند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: ساختن خانواده‌ها، جداکردن خانواده‌ها

هیچ وقت فکر نکردم که این فرزندخواندگی چه طور خانواده‌ی زیستی رو تیکه‌تیکه کرده. فکر می‌کردم ما بچه‌ای که می‌خواستیم رو به دست آوردیم و از اون طرف هم به کسی که شرایط سختی داشته کمکی کرده‌ایم.

پدر/مادر

برای این که یک خانواده‌ی فرزندخوانده تشکیل شود، یک خانواده‌ی زیستی باید از هم جدا شوند. این یکی از قانون‌های فرزندخواندگی است که هم منطقی است و هم جنبه‌ی عاطفی دارد. هیچ راه فراری از این واقعیت نیست و نمی‌توان آن را دور زد. حتی در فرزندخواندگی‌هایی هم که یک خانواده‌ی خویشاوند کودک را به فرزندی می‌گیرد، خانواده‌ی زیستی مختل می‌شود و فرزندخوانده هم جا به جا می‌شود.

نمی‌خوام تنها به عنوان فرزندخوانده شناخته بشم که فقط زحمت‌های پدر و مادرم رو برجسته کنم و خانواده‌ی زیستی‌ام رو انکار کنم. هر دو خانواده بخشی از من‌اند و همیشه هم خواهند بود.

فرزندخوانده

تنها راه قرار دادن هر دو خانواده در تصویر فرزندخواندگی و همین‌طور ارج نهادن به آنان این است که بپذیریم که هر دو خانواده وجود دارند و قبول کنیم که وجود هر دو برای ساختار فرزندخواندگی ضروری است. هر خانواده چیزی را به فرزندخواندگی اضافه می‌کند که دیگری نمی‌توانست فراهم کند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: تاثیر مادام‌العمر

تسکین بزرگی بود وقتی چیزی رو شنیدم که مدت‌های زیاد بود در قلبم حس می‌کردم.

فرزندخوانده

همیشه فکر می‌کنم تمام مسایل مربوط به فرزندخواندگی رو حل کرده‌ام، اما همون موقعه که بنگ! یک مشکل دیگه از راه سر می‌رسه و پی می‌برم که هم‌چنان کار بیش‌تری باقی مونده.

فرزندخوانده

فرزندخواندگی بیش از یک رخ‌داد ساده است که با امضا کردن یک سری مدرک تمام شده باشد. فرزندخواندگی برای هر سه راس مثلث اثرهای مادام‌العمر دارد.

دلم می‌خواست حرف مددکار و مادرم رو باور کنم که می‌گفتن روزیفراموش می‌کنم که بچه‌ام رو برای فرزندخواندگی گذاشته‌ام. هیچ وقت فکرش از ذهنم بیرون نرفته و بعید نمی‌دونم که هیچ وقت هم نره.

پدر/مادر زیستی

با این که فرزندخواندگی از نظر قانونی محدود به زمان است، جنبه‌های عاطفی آن برای تمام زندگی همراه با اعضای مثلث باقی می‌ماند. گاه یک پرسش ساده یا یک مطلب روزنامه، احساسات و افکار مربوط به فرزندخواندگی را دوباره به راه می‌اندازند.

آدم فکر می‌کنه تا به الان دیگه نباید چیزی روی من تاثیر داشته باشه. داشتم برای یک نوزاد خرید می‌کردم، متوجه شدم چه قدر غم دارم که خودم هیچ وقت بچه‌ای به دنیا نیاورده‌ام.

مادر

اگر ناممکن هم نباشد، دشوار است که یک نفر خود را از اثرات مادام‌العمر فرزندخواندگی به دور نگه دارد. آگاه بودن از مشکلات عاطفی فرزندخواندگی و با آغوش باز پذیرفتن‌شان، به افراد کمک می‌کند روی احساسات‌شان کار کنند، بیان‌شان کنند و به به‌ترین شکلی که در توان دارند حل و فصل کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: فرزندخواندگی علنی در برابر غیرعلنی

[فرزندخواندگی علنی به وقتی اشاره دارد که خانواده‌های زیستی و فرزندخوانده به سطحی از اطلاعات درباره‌ی یکدیگر دست‌رسی دارند و حتی ممکن است با هم ارتباط هم داشته باشند. در مقابل، در فرزندخواندگی بسته اطلاعات پدرمادر زیستی مهر و موم شده یا در دست‌رس نیست – مترجم]

به عنوان یک فرزندخوانده از فرزندخواندگی غیرعلنی، غبطه می‌خورم به وفور اطلاعاتی که بچه‌های فرزندخواندگی علنی در اختیار دارن. در فرزندخواندگی علنی پدرمادرهای زیستی تشویق می‌شن که به بچه‌هاشون نامه بنویسن و پدرمادرها هم قبول می‌کنن که عکس بچه رو برای موسسه بفرستن که اون‌ها به دست پدرمادر زیستی برسونن. خیلی دلم می‌خواست که من هم سی و چهار سال پیش می‌تونستم با خانواده‌ی زیستی اطلاعات رد و بدل کنم. شاید در اون صورت زندگی‌ام جور دیگه‌ای می‌شد. شاید هم نه. هیچ وقت نخواهم فهمید.

فرزندخوانده

فرزندخواندگی‌های سنتی و غیرعلنی در گذشته با این پیش‌زمینه بودند که بین خانواده‌های زیستی و فرزندخوانده ارتباطی نباشد. واسطه‌هایی چون مددکاران، وکیل‌ها یا دکترها نقش راه‌های ارتباطی بین دو خانواده را ایفا می‌کردند. انتظار می‌رفت که هیچ ارتباط مستقیمی رخ ندهد، چه قبل از نهایی شدن فرزندخواندگی و چه بعد از آن.

فرزندخواندگی غیرعلنی رویدادیه که آدم رو زخمی می‌کنه. به نظرم می‌رسه فرزندخواندگی علنی گزینه‌ی به‌تری باشه. این تصور که یک بچه رو می‌شه از خانواده‌ی زیستی‌اش جدا کرد و به خانواده‌ی جدید پیوند زد بدون این که هیچ ارتباطی بین‌شون بمونه، چندان واقع‌گرایانه نیست. اجازه‌ی دست‌رسی به پیشینه و مدارک، تنها برای دلایل پزشکی نیست؛ به خاطر دلایل عاطفی و روحی هم که شده، لازمه که این ارتباط بعد از فرزندخواندگی هم حفظ بشه.

پدر/مادر زیستی

فرزندخواندگی علنی گزینه‌ی به نسبت جدیدی در این زمینه است. ابتدا روشی منحصر به فرد و مترقی در فرزندخواندگی بود، اما اکنون چنان عادی شده که بیش‌تر به هنجار شبیه شده.

می‌خواستم بدونم بچه‌ام در نهایت کجا می‌ره. می‌خواستم مطمئن بشم که می‌تونه زندگی‌ای داشته باشه به‌تر از اونی که من می‌تونستم بهش بدم. انتخاب کردن پدر و مادر براش سخت بود اما حس خوبی دارم که می‌دونم چه کسانی‌اند و می‌تونیم ارتباط‌مون رو حفظ کنیم.

پدر/مادر زیستی

اولش نمی‌خواستم فرزندخواندگی علنی داشته باشیم. می‌خواستم من تنها مادر باشم. زمان‌های سختی داشته‌ایم، اما خیلی زمان‌های شاد هم داشته‌ایم. گاهی فکر می‌کنم ما یک بچه و یک مادر رو به سرپرستی گرفته‌ایم. ارتباط، کلیدی‌ترین بخش قضیه است. اگر ما همه بتونیم این پسر بچه رو عاشقانه دوست داشته باشیم، در اون صورت در پدر و مادر بودن موفق بوده‌ایم.

مادر

روند فرزندخواندگی علنی که در حال حاضر دنبال می‌شود، عمدتا چنین است که پدر و مادر زیستی در تصمیم‌گیری دخیل‌اند؛ این که پدر و مادر آینده برای بچه‌شان چه کسانی باشند، در سال‌های آینده ارتباط داشته باشند یا خیر و این که میزان ارتباط در چه حد باشد.

اول فکر می‌کردیم که می‌خوایم یک فرزندخواندگی علنی داشته باشیم، مادر زیستی سالی یک بار کادوی تولد بفرسته و ما هم سالی یک بار براش عکس بفرستیم. اول‌ها خیلی به ما زنگ می‌زد، گریه می‌کرد و می‌خواست بدونه حال جیسون چه طوره. برای ما واقعا مشکل بود، در نتیجه مجبور شدیم در مورد قرار اولیه‌مون درباره‌ی تماس‌ها سخت و محکم باشیم. حالا، بعد از چهار سال، اوضاع آروم‌تر شده. ما براش عکس‌های جیسون رو می‌فرستیم، اون هم هر سال‌روز تولد برای جیسون نامه می‌نویسه.

پدر/مادر

در مورد این که فرزندخواندگی علنی تا چه اندازه علنی باشد، تعریف‌ها و قراردادهای مختلفی وجود دارد. گاه فرزندخواندگی علنی تنها به این معناست که پدر و مادر زیستی پدر و مادر بچه را انتخاب می‌کنند. گاه هم به این معناست که ارتباط بین خانواده‌ی زیستی و خانواده‌ی فرزندخوانده در تمام مدت عمرشان برقرار است.

به نظر عجیب و غریب می‌رسید که قراردادی امضا کنیم که مشخص بکنه که قراره چند وقت یک بار با پدر و مادر زیستی ارتباط داشته باشیم. از اون‌جایی که پدر زیستی هم می‌خواست ارتباط داشته باشه، باید جداگانه با پدر زیستی و با مادر زیستی مذاکره می‌کردیم. مقداری تلاش لازم داشت تا همه رو راضی کنیم. هم‌چنین مقداری طول کشید تا با این موضوع راحت بشیم که این آدم‌ها همیشه در زندگی ما خواهند بود.

پدر/مادر

گاه انتظارهای اولیه‌ای که در یک فرزندخواندگی علنی وجود دارد، تغییر می‌کنند؛ چه به صورت خودکار و چه با توافق‌های بعدی. ایده‌ی خوبی است که سه عضو مثلث شماره‌های شناسایی یکدیگر را داشته باشند تا در صورت نیاز بتوانند همدیگر را پیدا کنند [در متن اصلی social security numbers گفته شده بود – مترجم]. در ضمن یک توافق نوشته شده که به وسیله‌ی پدر و مادر زیستی و پدر و مادر امضا شده، انتظاراتی که از ارتباط می‌رود را روشن می‌کند.

مادر زیستی دخترمون خیلی مشتاقه که ارتباط داشته باشه و تماس‌هاش رو حفظ کرده. مادر زیستی پسرمون گذاشت و رفت، پیداش نشد و ما هم نمی‌دونیم الان کجاست. سخته برای پسرمون توضیح بدیم که چرا مادر زیستی‌اش تا به حال براش هیچ نامه‌ای ننوشته.

پدر/مادر

شاید چالشی‌ترین روی فرزندخواندگی علنی ارتباطی است که ادامه دارد. احساسات یک روی واقعی فرزندخواندگی‌اند و بر ارتباط هم تاثیر می‌گذارند. درد فرزندخواندگی می‌تواند چنان بزرگ باشد که گاه یکی از سه راس مثلث نیاز پیدا کند که استراحت کند و مدتی از ارتباطات دوری کند، چه با توضیح و چه بدون توضیح درباره‌ی غیبتش. گاه باید درباره‌ی پیش‌فرض‌ها، ترس‌ها و ناراحتی‌ها دوباره گفتگو کرد تا انتظارات و احساسات روشن‌تر شوند.

کسی که براش پذیرش فرزندخواندگی علنی از همه ساده‌تره، خود فرزندخوانده است. فکر می‌کنم که بیش‌ترین کشمکش با فرزندخواندگی علنی رو پدر مادر و پدر مادر زیستی دارن.

متخصص فرزندخواندگی

شاید مهم‌ترین اصلی که باید هنگام تصمیم‌گیری در مورد فرزندخواندگی علنی یا غیرعلنی در نظر داشته باشیم، این است که فرزندخواندگی برای بچه است. گاهی لازم است بزرگ‌سالانی که درگیر در روند فرزندخواندگی هستند، احساسات شخصی‌شان را کنار بگذارند و ببینند به‌ترین انتخاب برای خود فرزندخوانده چیست.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: پرونده‌های مهر و موم شده

ساده نیست وقتی که حتی شروع هم با فریب باشه. گواهی تولد خودم هم در مورد این که من کی هستم دروغ می‌گه. حالا بیا و در مورد مسایل مربوط به هویت صحبت کن!

فرزندخوانده

برای فرزندخواندگی، اصل گواهی تولد فرزندخوانده به دستور قانون مهر و موم می‌شود و یک گواهی تولد جای‌گزین صادر می‌شود [دست کم در آمریکا]. اصل گواهی تولد فرزندخوانده شامل نام و اطلاعات بیش‌تری از مادر زیستی است و ممکن است اطلاعاتی درباره‌ی پدر هم داشته باشد. ممکن است در اصل گواهی تولد، نامی برای فرزندخوانده از طرف پدرمادر نوشته شده باشد و ممکن است نام خانوادگی یکی از والدین زیستی را هم داشته باشد. اگر نام نداشته باشد، با عنوان «کودک (نام‌خانوادگی پدر یا مادر زیستی)» (مثل baby somelastname) شناخته می‌شود.

زندگی‌ام با یک دروغ شروع شد. هنوز هم حقیقت رو بهم نمی‌گن.

فرزندخوانده

گواهی تولد جای‌گزین، به جای گواهی تولد اولیه صادر می‌شود و دارای نام و اطلاعات پدر و مادر است، چنان که گویی پدر و مادر، پدر و مادر زیستی کودک بوده‌اند. اصل گواهی تولد به وسیله‌ی دادگاه مهر و موم می‌شود و به جز با دستور دادگاه، امکان باز شدن آن وجود ندارد.

بیش‌تر به یک جور جنایت شبیهه که هرکس که بخواد می‌تونه به دادگاه بره و از دفتردار اصل گواهی تولدش رو درخواست کنه، اما من نمی‌تونم. حقوق من کجاست؟

فرزندخوانده

تنها آمریکایی‌هایی که به اصل گواهی تولدشان دست‌رسی ندارند، فرزندخوانده‌ها هستند. اگر یک فرزندخوانده اصل گواهی تولدش را درخواست کند، به او خواهند گفت که این درخواست خارج از حدود است و در عوض یک رونوشت از گواهی تولد اصلاح شده دریافت خواهد کرد.

چه طور دادگاه‌ها می‌تونن خودشون رو مرکز عدالتی بدونن که به دنبال حقیقت می‌گرده، وقتی حتی حاضر نیستن گواهی تولد من رو به خودم بدن؟

فرزندخوانده

در اصل، هدف از مهر و موم کردن مدارک این بود که از همه‌ی افراد درگیر در روند فرزندخواندگی محافظت شود. تصور بر این بود که فرزندخوانده‌ای که از رابطه‌ای خارج از ازدواج به دنیا آمده، از پیامدهای اجتماعی آن در امان نخواهد بود. چنین احساس می‌شد که مادران زیستی نیاز داشتند که حریم‌شان درباره‌ی واقعیت بارداری حفظ شود. گواهی‌های تولد جایگزین هم به پدر و مادرها فرصت می‌داد که چنان به نظر برسند که خودشان بچه‌های‌شان را به دنیا آورده‌اند و به این ترتیب آن‌ها را از انگ ناباروری و فرزندخواندگی محافظت کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: شکل‌گیری گروه‌های پشتیبانی

زمان زیادی طول کشید تا در اولین جلسه شرکت کردم. در مورد گروه از یکی از دوستانم شنیده بودم و عضو گروه شده بودم، بدون این که حتی در یک جلسه شرکت کنم. دریافت کردن اولین خبرنامه کلی فشار و بار احساسی داشت. با دیدن عکس‌های تجدید دیدارها، بارها و بارها گریه کردم. هم شگفت‌انگیز بود و هم دردناک.

فرزندخوانده

یادم میاد که آگهی جلسه رو در روزنامه دیدم. باورم نمی‌شد که بعضی‌ها جمع می‌شن که دقیقا در مورد موضوع‌هایی صحبت کنن که همیشه به ما می‌گفتن که در موردشون صحبت نکنین! چندین ماه طول کشید تا جرات پیدا کنم که برای اولین بار در یکی از جلسه‌ها شرکت کنم؛ وقتی شرکت کردم، از این که در کنار کسانی بودم که وضعیت من رو درک می‌کردن، احساس رهایی بهم دست داد. از بیست و پنج سال پیش که فرزندخواندگی اتفاق افتاده بود، با هیچ کسی در مورد ترک کردن بچه‌ام صحبت نکرده بودم.

پدر/مادر زیستی

از زمانی که سه راس مثلث فرزندخواندگی آزادانه‌تر و بازتر در مورد احساسات و نیازهای‌شان صحبت کردند، گروه‌های پشتیبانی (support groups) شکل گرفتند. گروه‌های پشتیبانی به افراد امکان دادند در مورد نگرانی‌ها، احساسات و مسایل مشترک مورد علاقه با دیگران صحبت کنند. گروه‌های پشتیبانی فرزندخواندگی را تغییر داده‌اند، به این ترتیب که به سه راس مثلث صدای جمعی قوی‌تری داده‌اند. گروه‌های پشتیبانی‌ای برای هریک از سه عضو مثلث فرزندخواندگی وجود دارند، ضمن این که گروه‌هایی هم هستند که درشان به روی همه‌ی اعضای مثلث باز است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: وقتی مشکل‌ها سر برآوردند

چیز زیادی نمی‌خواستم؛ فقط می‌خواستم کسی رو ببینم که شبیه به من باشه.

فرزندخوانده

مردم به من می‌گفتن که بچه‌ام رو فراموش می‌کنم و زندگی‌ام چنان ادامه پیدا می‌کنه انگار که هیچ وقت باردار نبوده‌ام. دیگران رو نمی‌دونم، اما من هیچ وقت نتونستم بچه‌ام رو فراموش کنم و زندگی من هیچ وقت اونی نشد که قبل از بارداری بود.

مادر زیستی

هیچ کس به ما نگفت که فرزندخوانده‌ها گاهی موقع جدایی دچار مشکل می‌شن. فکر می‌کردم هیچ وقت از دردسر روز اول مهدکودک رها نخواهیم شد!

پدر/مادر

برای خیلی از اعضای مثلث فرزندخواندگی مشکل‌هایی پیش آمد. مسایلی سربرآوردند که هیچ کس قبلا درباره‌ی آن‌های سخنی نگفته بود. پدرمادرهای زیستی دریافتند که برای «فراموش» کردن این که بچه‌ای داشته‌اند، مشکل دارند. فرزندخوانده‌ها اطلاعات بیش‌تر درباره‌ی خانواده‌های زیستی خود می‌خواستند. پدرمادرها هم برای بزرگ کردن بچه‌های‌شان دشواری‌هایی تجربه کردند که هیچ کس در مورد این دشواری‌ها به آن‌ها هشداری نداده بود.

به تدریج اعضای مثلث فرزندخواندگی درباره‌ی احساسات و نیازهای‌شان آزادانه‌تر گفتگو کردند. گروه‌های پشبیبانی شکل گرفتند و جایی فراهم کردند که فرزندخوانده‌ها، پدرمادرهای زیستی و پدرمادرها می‌توانستند احساسات خود را بروز بدهند و بر آن‌ها مهر تایید بزنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.