یک کانال تلگرام درست کردم برای منتشر کردن مطالب این یادداشتها. حالا نه این که اون قدری حرفهای مهم بزنم که لازم باشه در چند کانال منتشر بشه؛ هدف این بود که در این دوران رکود وبلاگنویسی، اگر هم کسی همچنان لطف داشت که این پراکندهنویسیها رو بخونه، کار رو راحتتر کرده باشیم:
All posts by روزبه
فرزندخواندگی: تصمیم به فرزندخواندگی
نمیتونستم تصور کنم که بچه نداشته باشم. از وقتی که یک دختر کوچیک بودم، میخواستم که یک مادر باشم. این که نمیتونستم باردار بشم برام داغونکننده بود. الان دیگه توجهام روی فرزندخواندگی متمرکز شده. شبیه به یک کار تمام وقته! خیلی آرزوها دارم که باید در زندگیام تعدیل کنم. ساده نبوده، اما دارم تلاش میکنم.
مادر آینده
چهل و سه سال داشتم و هنوز ازدواج نکرده بودم. میدونستم که میخوام یک بچه رو بزرگ کنم، اما نمیخواستم برای یک مرد صبر کنم تا به زندگیام وارد بشه. در ضمن، کمکم داشتن یک بچهی زیستی در سن و سال من با اما و اگر همراه میشد. تصمیم گرفتم کودکی رو به فرزندی بگیرم.
مادر
به تمام راههایی که میتونستیم بچهای رو بزرگ کنیم فکر کردیم. به رحم اجارهای (surrogacy) فکر کردیم و منصرف شدیم. نگرانی ما این بود که ممکنه برای ما به عنوان یک زوج همجنسگرا فرزندخواندگی خیلی مشکل باشه.
پدر/مادر
افراد به دلایل گوناگونی میخواهند مراقبت از کودکان را به عهده بگیرند. تصمیم به فرزندخواندگی تصمیمی آگاهانه است که دست به کار شدن و پیگیریاش را ایجاب میکند. گاه تصمیم به فرزندخواندگی وقتی گرفته میشود که شخص به مدت زیادی خواهان بزرگ کردن یک کودک بوده است. گاه هم فرزندخواندگی یکی از معدود گزینههای موجود برای داشتن فرزند است.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
بهترین ازدواجهای امروز بهتر از بهترین ازدواجهای گذشته و متوسط ازدواجهای امروز بدتر از متوسط ازدواجهای گذشته
اونچه پایین مینویسم از کتابی است به عنوان The All-or-Nothing Marriage: How the Best Marriages Work که این روزها دارم میخونم. کتاب داغه و تازه همین چند روز پیش بیرون اومده:
نسل قبلتر ازدواجها برای فراهم کردن نیازهای خیلی اولیه بود. برای مثال تامین سرپناه و این که زن و شوهر مطمئن باشن که جاشون گرمه و غذایی برای خوردن دارن. این وضعیت تا سالهای حدود ۱۸۰۰ (اگر اشتباه نکنم) ادامه داشت.
نسل دوم ازدواجها از اون موقع بود تا سالهای حدود ۱۹۶۵. سرپناه و غذا و گرما به اندازهی قبل دغدغه نبود و کارکرد عمدهی این ازدواجها عشق بود. این که طرفین عشق دریافت کنن.
الان نسل سومه: اهمیت اصلی ازدواج نه سرپناهه و نه عشق، افراد میخوان خودشون رو رشد بدن و از طریق طرف مقابل به این رشد برسن. نویسنده از عبارت self fulfillment استفاده کرده بود. همین باعث شده که فشار زیادی روی ازدواجهای جدید گذاشته بشه و در واقع انتظار بیشتری از ازدواج وجود داشته باشه. در زمان که جلو اومدهایم، کارکردهای ازدواج از لایههای پایین هرم مازلو به سمت لایههای بالاتر رفتهاند.
از اون طرف زمانی که زن و شوهرها با خودشون میگذارن کمتر از قبل شده. یک علتاش ساعتهای طولانیتر کاریه و یک علتاش هم وجود بچههاست که بر خلاف قبل، الان پدر و مادری خیلی سنگینتر شده و به وقت و توجه بیشتری نیاز داره. اگر قبلتر پدر و مادر با بچه وقت میگذاشتن و با خودشون هم وقت میگذاشتن، الان بیشتر همه با هم وقت میگذارن که نام family time رو هم گرفته.
به طور خلاصه، انتظار از ازدواج بالاتر رفته و در نتیجه ازدواج به وقت و کار و انرژی بیشتری نیاز داره که بتونه این نیازها رو برآورده کنه و موفق بمونه. از اون طرف انرژی و زمانی که زوجها روی خود زندگی مشترک سپری میکنن، کمتر شده. در نتیجه نارضایتی از قبل بیشتر شده.
بهترین ازدواجهای الان بهتر از بهترین ازدواجهای گذشته است. ولی متوسط ازدواجهای الان هم بدتر از متوسط ازدواجهای گذشته است. اگر رابطه موفق باشه و بتونه اون توقع رشد شخصی طرفین رو فراهم کنه، مسلمه که بازگشت این سرمایه خیلی بیشتره و طرفین رضایت بیشتری هم دارن (به همین دلیل بهترینهای الان بهتر از بهترینهای قبله). اما توقع از رابطه هم بالاتر رفته و سختتره که این نیازها برآورده بشن. در نتیجه شانس موفقیت کاهش پیدا کرده. به نوعی شبیه به تیتر خود کتاب هم شده که به ازدواجهای الان با عنوان «یا همه یا هیچ» اشاره میکنه.
کمکهای انساندوستانه: بیسرپرستان جهان
سازمانی رو میشناسم به نام Worldwide Orphans که کارشون اینه که در کشورهای با وضعیت اقتصادی نامناسب برنامههایی برای بچههای بیسرپرست یا از خانوادههای فقیر برگزار میکنن. عمدهی برنامهشون بر مبنای بازی کردنه، به این ترتیب که برای رشد بچهها برنامههایی برای بازی تدوین کردهاند و به همراه یک مجموعهی بزرگ اسباببازی، این بازیها رو با بچهها تمرین میکنن. برنامههایی هم برای موسیقی و داستانخوانی دارن. من هم تا حدی باهاشون همکاری دارم که اگر امکاناش باشه، کمی برنامههاشون رو بهبود بدیم.
اینها رو گفتم، حالا از خودم بگم: مدتی است که برای اولین ماراتنام که قراره امسال در نیویورک باشه، تمرین میکنم. این مسابقه رو به اسم همین سازمان میدوم و سعی میکنم براشون کمکهای مالی جمع کنم. اگر مایل بودین که به این سازمان کمک کنین، میتونین با استفاده از لینک زیر کمک کنین که هم به سازمان برسه و هم اون وسط اسم ما هم به میون بیاد و به عنوان کمکهای جمع شده از مسابقهی ما حساب بشه:
چه طور چند نفر یک چیز رو پیشبینی کنیم، بدون این که از پیشبینی هم با خبر باشیم
این موضوع سالها دغدغهی من بوده و تا به الان راهی براش پیدا نکرده بودم. به تازگی راهی براش کشف کردم. بعید نیست که شما خوانندهها خیلی زودتر از من خبردار شده باشین و من عقب بوده باشم.
فرض کنین که چند نفریم و میخواهیم در مورد یک اتفاق در آینده پیشبینیهامون رو ثبت کنیم. مهمه که:
۱. از پیشبینیهای همدیگه باخبر نشیم، چون روی پیشبینیمون تاثیر میگذاره و ممکنه به نوعی ایده بگیریم و ناخواسته تقلب کنیم. یعنی پیشبینیها محرمانه بمونن.
۲. همه قبل از رخ دادن اتفاق، پیشبینیشون رو کرده باشن و ثبت کرده باشن و نتونن تغییر بدن (برای مثال بدونیم که هرکس در چه زمانی پیشبینی کرده، بدون این که از متناش خبردار بشیم).
میشه هرکس متن پیشبینیاش رو در باکس موجود در این لینک وارد کنه، دکمه رو بزنه و اون عدد ۶۴ رقمی رو که بهش میدن به همه نشون بده (این عدد، خروجی «تابع درهمسازی» یا به انگلیسی hash function نوشتهی اصلی است). بعدتر که اتفاق مورد نظر افتاد، هرکس میتونه پیشبینیاش رو رو کنه. برای این که ببینیم حرف کسی عوض نشده باشه، کافیه که متن پیشبینی هرکس رو در این الگوریتم وارد کنیم و کد ۶۴ حرفی رو بگیریم که ببینیم آیا با اون کدی که قبل از اتفاق به همه داده بود یکی هست یا نه.
نکتهی مهم این تابع درهم سازی اینه که با دونستن عدد، در عمل ناممکنه که بتونیم متن اصلی رو پیدا کنیم (مگر این که تمام نوشتههای ممکن رو امتحان کنیم). از طرف دیگه با دونستن متن اصلی، میتونیم به سرعت بررسی کنیم که آیا خروجی برابر با اون عدد از قبل اعلام شده میشه یا نه. هم خروجی سریع محاسبه میشه و هم این که خروجی یک نوشتهی ثابت همیشه همین یک عدد خواهد بود.
یک خاصیت این روش اینه که از «من از اولش هم میدونستم»های احتمالی جلوگیری میکنیم!
فرزندخواندگی: ناباروری
بالاخره دختر کوچیکمون پیش ماست!
پدر/مادر
برای درمان ناباروری، خیلی چیزها رو از سر گذروندیم. تمام زندگیمون شده بود کیتهای تخمکگذاری و وقت ویزیت دکترها. زمانی رسید که باید درمان رو متوقف میکردیم و در مورد انتخابهای دیگه فکر میکردیم. شروع کردیم به جستجو در مورد فرزندخواندگی و با کسانی که در این پروسه بودهاند صحبت کردیم.
پدر/مادر
ناباروری یکی از دلایل اصلی است که مردم به دنبال فرزندخواندگی میروند. کسانی که بعد از درمان ناباروری به دنبال فرزندخواندگی میروند معمولن سالها برای داشتن فرزند زیستی تلاش کردهاند و مقدار زیادی زمان، انرژی و هزینه برای پدر و مادر شدن گذاشتهاند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: اتفاقهایی که همه چیز را به هم میریزند
خدا میدونه که چند بار دیگران به من گفتهان که من متوجه نیستم چون که مادر نشدهام. خب، من مادرم، با این که من پسرم رو بزرگ نکردم.
مادر زیستی
مسایل مربوط به فرزندخواندگی ممکن است هر روز سر بر آورند. مکالمههای روزمره میتوانند پدر یا مادر زیستی را متاثر کنند و باعث شوند احساسات مربوط به فرزندخواندگی بیرون بریزند.
کمی احساس میکنم مورد بیتوجهی قرار گرفتهام و غبطه میخورم به حال خانمهایی که مراحل مهم زندگیشون به صورت عمومی و علنی جشن گرفته میشه. معذب میشم و حتا احساس دلخوری میکنم وقتی همکارها بارداریشون رو همراه با کلی توجه از طرف دیگران جشن میگیرن. در همون حال، من کوچیک شمرده میشم به خاطر داشتن همون شرایط، چون ازدواج نکردهام و بچههام رو بزرگ نمیکنم.
پدر/مادر زیستی
مادران زیستی به اندازهی مادران دیگر مورد پذیرش عمومی و علنی قرار نمیگیرند. ممکن است برای یک مادر زیستی شرکت در مراسم سیسمونی نوزاد (baby shower) و یا خرید برای یک نوزاد دشوار باشد، وقتی که احساس میکند که خودش آن مقدار توجه و تایید را دریافت نکرده است.
هر سال طرفهای تولدش، واقعن افسرده میشم. الان دیگه این مساله رو به عنوان جزیی از مادر زیستی بودن پذیرفتهام.
مادر زیستی
سالگرد تولد بچهای که رها شده میتواند یکی از زمانهایی باشد که همه چیز را برای پدر یا مادر زیستی به هم میریزد. آن تاریخ، سالگرد یک رخداد دردناک و تلخ است. نامعمول نیست که پدران و مادران زیستی حول و حوش سالگرد تولد فرزندشان احساس غمگینی و افسردگی کنند. مهم است که پدران و مادران زیستی در این زمان مراقبت بیشتری از خود به عمل آورند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: کودکان آینده
همیشه احساس میکردهام که یک جورهایی لیاقت داشتن بچههای دیگه رو ندارم. شاید بعد از بارها شنیدن این که نتونستهام از اون بچهی اول نگهداری کنم، اعتقاد پیدا کردم که از هیچ بچهای نمیتونم نگهداری کنم. اگر لایق اولی نبودم، چرا باید لایق یکی دیگه باشم؟
پدر/مادر زیستی
برای پدران و مادران زیستی، تصمیم داشتن فرزند در آینده، میتواند تصمیم دشواری باشد. فکر و یاد کودکی که برای فرزندخواندگی گذاشته شده، میتواند پدران و مادران زیستی را به شک بیاندازد که آیا صلاحیت داشتن بچههای بیشتر را دارند.
تصمیم گرفتم که دیگه هیچ بچهای نداشته باشم. به نظرم نمیتونستم تحمل کنم بچهی دیگهای رو بغل کنم وقتی که قلبم تا این اندازه درد میکنه برای اون کوچولویی که دادم رفت.
پدر/مادر زیستی
بعضی پدران و مادران زیستی تصمیم میگیرند که بچههای بیشتری نداشته باشند. چیزی که میترساندشان این است که بچههای آینده یادآور بچهای باشند که برای فرزندخواندگی گذاشتهاند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: پشتیبانی، گذشته و حال
وقتی پرستار بردش، به انتهای راهرو رفتم تا از تلفن عمومی به پدر و مادرم زنگ بزنم تا ببینم آیا میتونم دخترم رو با خودم به خونه ببرم. گفتن «نه». همون آخرین میخ به تابوت تنها فرصتی بود که میتونستم نگهاش دارم. یک جای خالی بزرگ در قلبم جایگزین بچهای شد که به مدت ۹ ماه با خودم حمل کرده بودم.
مادر زیستی
بسیاری از پدران و مادران زیستی چشمشان به پدر و مادر خودشان بود که اجازه بدهند فرزندشان را نگه دارند. در گذشته، برنامههای کمکهای دولتی به شکل امروز وجود نداشتند. خیلی از پدران و مادران زیستی چه از نظر پشتیبانی عاطفی و چه مالی، به پدر و مادرشان وابسته بودند، که به این معنی میشد که پدر و مادرشان هم بخشی از تصمیمگیری دربارهی فرزندخواندگی بودند.
احساس گمشدگی، ترس و رها شدگی داشتم. همیشه فکر میکردم پدر و مادرم در کنارم خواهند بود و برای هر مشکلی هم که داشته باشم، بهم کمک میکنن. با خبر بارداریام خیلی تند برخورد کردن و من رو در خانهی مادران ازدواج نکرده گذاشتند. احساس طردشدگی میکردم، نه فقط از طرف پدر و مادرم، که از طرف پدر زیستی هم همینطور.
مادر زیستی
انسانها در زمان بحران به یک سیستم پشتیبانی قوی نیاز دارند. بسیاری از پدران و مادران زیستی از یک سیستم پشتیبانی خانواده و دوستان برخوردار نبودند. همین نبودن پشتیبانی، به صدمات روحی بارداری ناخواسته میافزاید. بخش تلخ ماجرا اینجاست که زمانی که پشتیبانی تا این اندازه حیاتی است، پدر یا مادر زیستی ممکن است با مقدار زیادی احساس تنهایی و ترس مواجه باشند.
یک گروه پشتیبانی برای پدران و مادران زیستی، فرزندخواندهها و پدرها و مادرها پیدا کردم. برای اولین بار در زندگیام، کسانی رو پیدا کردم که میتونستم باهاشون صحبت کنم و همراهشون گریه کنم؛ کسانی که واقعن این درد رو میفهمیدن.
پدر/مادر زیستی
بعضی پدران و مادران زیستی تا سالها بعد پشتیبانیای را که نیاز دارند به دست نمیآورند. گروههای پشتیبانی برای پدران و مادران زیستی مکانی امن و حمایتکننده فراهم میکنند، جایی که احساساتشان میتواند مورد تایید قرار بگیرند و آنها میتوانند صادقانه دربارهی تجربههایشان صحبت کنند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: اختلال استرسی پس از ضایعه روانی (Post Traumatic Stress Disorder)
دکترها و مشاورها گفتن که «اختلال استرسی پس از ضایعه روانی» دارم. وزنم شروع کرد به کم شدن، فلاشبک داشتم، احساس سوگواری و از دست دادن شدید داشتم، نمیتونستم بخوابم و تک تک روزها رو به سختی به شب میرسوندم.
پدر/مادر زیستی
[توضیح مترجم: فلاشبک عبارتی است از روانشناسی که در آن شخص اتفاقاتی در گذشته را به صورت ناگهانی و معمولن شدید، دوباره تجربه میکند – از ویکیپدیا]
اختلال استرسی پس از ضایعه روانی (PTSD) تشخیصی است که در مورد کسانی به کار میرود که آثار اتفاقی را از سر میگذرانند که به آنان ضربه روحی وارد کرده. این اتفاق ممکن است که اخیرن اتفاق افتاده باشد یا در گذشته. از دست دادن فرزند تجربهای است که ضربهی روحی وارد میکند. عجیب نیست که پدران و مادران زیستی بعد از رها سازی فرزندشان علایم اختلال استرسی پس از ضایعه روانی را تجربه کنند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.