web analytics

یکی دو پیش‌نهاد برای پیام فرستادن

یک: اگر که با یک نفر به اندازه‌ی کافی صمیمی هستین (که دیگه حتا شاید در شروع پیام‌هاتون سلام هم نکنین)، که هیچی. وگرنه که هیچ وقت (تاکید می‌کنم هیچ وقت) بدون بردن اسم طرف مقابل سلام و علیک نکنین. برای نمونه نوشته‌تون رو با این‌ها شروع نکنین:

سلام خوب هستین؟

سلام وقت به خیر

به جاش از اسم طرف مقابل در خطاب استفاده کنین، حالا به هر شکلی که مناسب می‌دونین، مثل این‌ها:

سلام آقای فلانی

سلام فلانی خانم

سلام فلانی جان

سلام فلانی

اگر هم خجالت می‌کشین یا محدودیت‌های فرهنگی و مذهبی دارین، با خجالت‌تون یا محدودیت‌هاتون مبارزه کنین. شروع نامه بدون اسم در بهترین حالت شبیه به پیام اسپم می‌مونه که به گروه بزرگی زده‌این و در بدترین حالت محترمانه نیست.

دو: وقتی کسی رو نمی‌شناسین و برای اولین بار بهش پیام می‌زنین، مختصری از خودتون بگین و این که چرا دارین پیام می‌زنین. این که به یک غریبه پیام بزنین و بگین یک سوال دارم (بدون این که شما رو بشناسن)، محترمانه نیست. من خودم این رو به شکل ناخوشایندی یاد گرفتم، اما از اون موقع این موضوع رو به یاد دارم و همیشه استفاده کرده‌ام.

سه: حتا ایده‌ی خوبیه که اگر چیزی لازم دارین و یا اطلاعاتی می‌خواهین، در همون پیام خودش یا خلاصه‌اش رو بنویسین. به دنبال مکالمه‌ی رفت و برگشتی نباشین، به خصوص با یک غریبه. چیزی مثل این خیلی سریع‌تر نتیجه می‌ده: «سلام آقای فلانی. من بهمانی هستم و روی فلان کار تمرکز دارم. برای همین به دنبال کسی هستم که من رو در زمینه‌ی بهمان کمک کنه. آیا شما در شرکت فلان کار می‌کنین که من بتونم از شما در این مورد سوال بپرسم؟»

یحتمل خیلی کارم درست بوده که با این وجود دوام آورده‌ام

به این فکر کردم که چه طور ممکنه که یک نفر ناخن‌هاش رو اون قدری بلند بگذاره (یا حتا از ناخن غیرطبیعی استفاده کنه) چنان که کارهای عادی روزمره (مثل کار با تلفن یا کی‌برد یا نوشتن) هم مختل بشه. چه طور ممکنه که این ناتوانی خودخواسته و اضافه شده باعث زیبایی بشه؟

یاد پرهای طاووس افتادم که قاعدتن باید مزاحم باشه و برای صاحب‌اش هزینه‌ی تکاملی ایجاد کنه و نه برتری. اما از اون طرف یک جور نمایش قدرت هم است: اگر من با این پرهای رنگی و بزرگ و مزاحم زنده مونده‌ام، پس ببین خودم چه قدر خوب بوده‌ام.

فرزندخواندگی به مثابه‌ی فصل الخطاب

این قطعه رو از ویکی‌پدیا برداشته‌ام:
پاسخ ضربه، خروجی (یا پاسخ) یک سامانه پویا است هنگامی که ورودی سیستم، تابع دلتای دیراک است. از آنجا که تابع ضربه همهٔ فرکانس‌ها را داراست، پاسخ ضربه تعیین‌کنندهٔ پاسخ یک سیستم خطی تغییرناپذیر با زمان به همهٔ فرکانس‌ها است.

برای من موضوع فرزندخواندگی همون تابع دلتای دیراک است و واکنش دیگران به این موضوع همون پاسخ ضربه است. به نظرم همین یک موضوع به ظاهر ساده‌ی فرزندخواندگی بهترین متر و معیار برای اینه که دست‌مون بیاد که یک نفر چه قدر با شعور یا بی‌شعوره، چه قدر باشرف یا بی‌شرفه، چه قدر فهمیده یا نفهمه و چه قدر والا یا پسته. همین یک معیار کافیه، مثل تابع دلتای دیراک.

بالاخره هر چیزی حدی داره

تا جایی که یادمه، در مدرسه یک برهان درباره‌ی وجود خدا به ما یاد می‌دادن به اسم برهان علیت. خلاصه‌اش هم این بود که هرچیزی علتی داره، پس حتمن این دنیا هم علت داره، پس نتیجه می‌گیریم خدا هست. از اون طرف یک برهان دیگه بود به اسم برهان تسلسل. اون این جور بود که اگر هرچیزی یک علت داشته باشه، اون علتش هم یک علت داشته باشه، علت اون هم علت داشته باشه… خب این جوری که نمی‌شه! پس نتیجه می‌گیریم که یک جایی توقف می‌کنه و درنتیجه وجود خدا علت نخواهد داشت.

درد مشترک و نزدیکی

قبل‌ترها معتقد بودم که اگر دو نفر یا یک گروه با هم در یک درد یا دردسر شریک باشن، همون می‌تونه باعث نزدیکی‌شون به همدیگه بشه. الان فکر می‌کنم سختی مشترک شرط کافی نیست. لازم که هست، اما کافی نیست. بعد از داشتن سختی مشترک، شرط لازم برای نزدیکی آدم‌ها گذار از اون سختیه. این که چه طور با هم می‌تونن اون دوران رو بگذرونن و پشت سر بگذارن. تازه اون وقته که آدم‌ها به هم نزدیک می‌شن.

به نظرم این نوع نزدیکی یکی از عمیق‌ترین فرم‌های نزدیکی آدم‌ها به همدیگه است.

آدم امن

کسی که دروغ می‌گه، شاید آدم امنی نیست. کسی که تشویق به دروغ گفتن می‌کنه، صد درصد آدم امنی نیست. کسی که در حضورش باید محتاط باشین، شاید آدم امنی نیست. کسی که در کنارش آرامش ندارین و باید هشیار باشین، آدم امنی نیست. کسی که روابط رو دست‌کاری می‌کنه، شاید آدم امنی نیست. کسی که همیشه دراما داره، شاید آدم امنی نیست.

همین دیگه. همین رو داشتم که بگم. یحتمل حرف مهمی هم نزدم.

نور کوتاه امید

وسط غم و قصه و بی‌رمق بودن، لحظه‌هایی هستن که یک نور امید از جایی وارد می‌شه. نمی‌دونم جنس‌اش چیه، شاید یک تغییر شیمیایی در مغز باشه که چنین اثری می‌گذاره. معمولن هم طول زیادی نمی‌کشه و دوباره وضعیت به همون وضع قبل بر می‌گرده. اما همون مدت چند ثانیه (بلکه هم کم‌تر از چند ثانیه) کافیه که دوباره امید برگرده و آدم رو هل بده به جلو، که روزی خواهد اومد که این‌ها هم می‌گذرندو